ادرس جدید پس از فیلتر شدن http://lab2lab1.blogspot.com/

Thursday, May 20, 2010

دختری به نام ستاره 1


(خاطرات خودم – دوران سربازی)


طبق معمول در یک روز گرم تابستان در یکی از خیابانهای تهران در حال اعمال قانون بودم و داشتم ماشینی را به دلیل ورود به محدوده طرح ترافیک جریمه می کردم که ناگهان پژوی مشکی رنگی جلوی پایم توقف کرد اعتنایی نکردم و مشغول کارم شدم تا اینکه راننده خانم پژو عینک آفتابی اش را از چشمانش برداشت و با لحنی آرام خطاب به من گفت: جناب می تونم چند لحظه وقتتون را بگیرم ؟

ابتدا توجه ای نکردم تا اینکه دوباره از من درخواست کرد یواش یواش به سمت ماشین رفتم نگاهی گذرا به او کردم از بس آرایش کرده بود نمی تونستم قیافه ی واقعی او را تشخیص بدهم سرم و پایین انداختم و گفتم :

- امرتون

+ راستش …

با خودم گفتم شاید این دختر مثل خیلی های دیگه التماس دعا داره و می خواد با چرب زبونی منو رامم بکنه تا اجازه ورود به محدوده طرح را بهش بدم

حرفش را قطع کردم و با لحنی تند به او گفتم : اگه میخوای وارد محدوده طرح بشی ، بیا برو ولی وقت منو نگیر

بعدش با عصبانیت صورتم رو برگردوندم و از ماشین او فاصله گرفتم دخترک از ماشن پیاده شد و با ناراحتی گفت :

+ من کارت تردد سیار دارم نمی خوام وارد طرح بشم

تعجب کردم سرم را به طرفش چرخاندم و گفتم :

- پس چی؟

دخترک نگاه نافذش را به من دوخت و گفت :

+ چطور بگم… آخه من این مسیر را زیاد میرم و میام و همیشه شما را سر این تقاطع می بینم که تو گرما درحال انجام وظیفه اید می خواستم اول یک خسته نباشید بهتون بگم

به سرعت از رفتارم پشیمان شدم و گفتم:

- منو ببخشید فکر نمی کردم شما برای اینکار اومده باشید آخه کمتر کسی پیدا میشه که بجای فحش و ناسزا از ما تشکر بکنه

دخترک لبخندی زد و گفت :

+ اسم من ستاره است دانشجوی رشته دارو سازی شما تحصیلاتتون چیه ؟

خنده ایی کردم و گفتم : ….

دوباره نگاهش کردم برق خاصی درچشمانش دیده می شد

بهش گفتم :

- بهتره سوار ماشین ات بشی خوب نیست من و شما جلوی مردم بیش از این صحبت بکنیم آخه امکان داره فکرهای دیگه ایی بکنند

- ستاره چشمانش را تنگ کرد و گفت

+ به اونا چه من از شما خوشم اومده میخوام باهاتون صحبت کنم

ستاره راست می گفت حق با اون بود ولی لباس من مسئولیت داشت و اجازه نمی داد که به مدت طولانی با یک دختر گپ بزنیم بهش گفتم :

- وجود شما اینجا ممکنه برای من دردسر ایجاد بکنه

خندید و گفت : باشه پس فردا می بینمت

عینک آفتابی بزرگ اش را به چشمانش زد و سوار ماشین اش شد وقتی از کنارم عبور کرد برای یک لحظه شیشه ماشین را پایین آورد و گفت :

- جناب سروان خیلی خوش تیپی !


خوشبختانه یا متاسفانه فردای آنروز محل پستم تغییر کرد و به خیابان دیگه ایی منتقل شدم و مطمئن بودم که ستاره منو پیدا نخواهد کرد ولی نزدیکهای ظهر بود که ستاره با ماشین 206 آلبالویی رنگش جلوی پایم توقف کرد تا منو دید گفت:

+ فکر نمی کردی منو اینجا ببینی نه ؟

با دیدن او تعجب کردم و گفتم :

- آره از کجا منو پیدا کردی ؟

جواب داد:

+ رفتم منطقه تون و اونجا مشخصات تو را دادم و گفتم مدارک ماشینم پیش شما جا مونده اونها هم آدرس تو رو به من دادند


هیچ فکر نمی کردم که این دختر انقدر زرنگ باشه

همینطور که زبون می ریخت از زیر عینکم خوب نگاهش کردم رنگ لباسشو با رنگ ماشین اش ست کرده بود اینبار زیبا شده بود شاید بخاطر اینکه کمتر آرایش کرده بود در همین لحظه ستاره خندید و گفت :

کی پستت تموم میشه ؟

بهش گفتم : نیم ساعت دیگه

گفت : پس من همینجا منتظرت می مونم

قبض جریمه ام رو نشونش دادم و به شوخی گفتم :

- اگه بخوای اینجا بمونی با همین قبض جریمه ات می کنم

ستاره دستاشو بالا برد گفت :

+ کجا برم اینجا که جای پارک نداره

با انگشتم پارکینگی را نشان دادم و گفتم برو اونجا و بگو این افسره منو فرستاده اون موقع یک جای پارک به تو می دن

اونهم قبول کرد و رفت

ساعت نزدیکهای 2 بود که ستاره از پارکینگ بیرون اومد و با دست اشاره کرد که پستمو تمام کنم و به نزدیکش برم اما من در حال جریمه کردن بودم وقتی کارم تموم شد نگاهی به اون ور خیابون کردم ماشین ستاره بود ولی اثری از خودش نبود درهمین موقع بنز رئیس منطقه کنار ماشین ستاره توقف کرد و از آنجا که زیر تابلو پارک کرده بود رئیس ما پیاده شد تا ماشین او رو جریمه کند به سرعت به طرف ماشین دویدم و او را از این کار منع کردم خیلی به موقع رسیدم وقتی رئیس رفت موتور سوارمون که سوار بر یک موتور بی ام و گنده ای بود کنار پام توقف کرد و گفت : مسیر داریم

گفتم مسیر کی ؟

جواب داد: مسیر رفسنجانی قراره از این خیابون رد بشه باید جلوی ماشینها را بگیریم تا حاج آقا رد بشه ؟

هنوز حرفش تمام نشده بود که ستاره از مغازه ایی بیرون اومد و نزدیک من شد موتور سوار حیظ ما نگاهی به من کرد و گفت این کیه بهش گفتم اسم اش ستاره است دو روزه باهاش آشنا شدم ستاره تا ما را دید سلام کرد و این موتورسوار حیظ ما زود تر از من جواب سلامش را داد و شروع به چاق سلامتی کرد و انقدر این احوالپرسی اش سوری بود که من و ستاره خندمون گرفته بود اما چیزی نگفتیم تا اینکه ماشین رفسنجانی به همراه اسکورتاش از کنار ما رد شدند یک لحظه دیدم رفسنجانی دستش را بعنوان سلام بالا برد!

فکر کنم رفسنجانی ام محو زیبایی ستاره شده بود که اینجور سلام می کرد!!

وقتی ماشین رفسنجانی از تقاطع رد شد موتورسوارمون دو دستی زد تو سر خودش و گفت : وای کی رد شد؟؟!! ، به سرعت موتورشو روشن کرد و به سرعت به دنبال مسیر حرکت کرد فرداش از تو بی سیم فهمیدم که موتور سوارمونو به دلیل سهل انگاری در ماموریتِ دیروز جریمه کردند اینم سزای کسی که با دیدن یک دختر خودشو پاک می بازه .

بگذریم وقتی سوار ماشین ستاره شدم به شوخی گفتم بزن بریم تا رهبر نیومده، اونهم پاشو روی پدال گاز گذاشت و حرکت کرد .

…پشت چراغ قرمز ایستاد و نگاهی به من کرد و گفت :

اگه پشت یک چراغ قرمز که هیچ وقت سبز نمیشه قرار بگیری چی کار میکنی ؟

از حرف او تعجب کردم نگاهش کردم و گفتم منظورت از این سوال چیه ؟

خندید و گفت :

+ هیچی همینجوری پرسیدم

وقتی چراغ سبز شد ادامه داد:

+ گرسنه ات نیست ؟

جواب دادم :

- آره خیلی گشنمه !

+ من یک رستوران خیلی خوب می شناسم اگه بخوای بریم اونجا

خندیدم و گفتم :

- با این لباسها که نمیشه

+ مگه چشونه ؟

- با لباسهای نظامی نمیشه که به یک رستوران بریم اونموقع مردم بمون می خندند

+ بزار بخندند مگه چه عیبی داره ؟

راستی چرا یک نظامی تو جامعه ما نمی تونه مثل بقیه زندگی کنه در حالیکه در رژیم قبل اینگونه نبود؟!، نگاهش کردم و گفتم :

- بزار یه روز دیگه تا من لباس مناسب تری بپوشم

ماشین اش را جلوی بوتیکی متوقف کرد و گفت :

+ نخیر همین الان باید بریم، سایز لباست چنده ؟

… از رفتارش خوشم می اومد دختر باحالی بود

وقتی برگشت سوار ماشین شد بسته ای را به من داد و گفت بپوش ببین اندازته به سلیقه خودم خریدم

نگاهش کردم و با حالت جدی گفتم :

- برای چی اینکار را می کنی ؟

+ چون دوست دارم

- شاید من دوست نداشته باشم تو اینکار را بکنی

+ چون دوست دارم اینکار رو کردم

No comments: