ادرس جدید پس از فیلتر شدن http://lab2lab1.blogspot.com/

Thursday, May 20, 2010

دختری به نام ستاره 2


(خاطرات خودم – دوران سربازی)


با این جوابش دیگه حرفی نزدم بسته را باز کردم و لباس را برانداز کردم

ستاره گفت :

- خوشت می یاد؟ قشنگه ؟

تشکر کردم و گفتم ولی… ، ستاره لباس را از من گرفت و گفت اگه دوست نداری می خوای برم عوض اش کنم

گفتم : نه خیلی هم خوبه

هیچ نمی تونستم باور کنم که چراستاره انقدر به من محبت می کنه!

با لبخندی که ستاره زد گفت : اگه نمی خوای بپوشی خودم به زور به تنت می کنم لباستو در بیار ببینم

جواب دادم زشته مردم تو خیابون نگاهمون می کنند

گفت :

+ چکار به مردم داریم؟ اگه در نیاری خودم لباساتو در می یارم

بعد با دستش یقه پیراهنم را گرفت و دکمه آنرا باز کرد به سرعت دستش را کنار زدم گفتم :

- خودم اینکار را می کنم

وقتی پیراهنمو در اوردم نگاهی به من کرد و گفت :

+ بیا این لباس و بگیر تنت کن شلوارتم که مناسبه

وقتی داشتم دکمه های لباسمو می بستم با خنده بهش گفتم :

- شانس اوردم که شلوار برام نخریده بودی چون اون موقع منو مجبور می کردی شلوارمو در بیارم!

ستاره خنده ایی کرد و گفت :

+ آره چی خیال کردی

ستاره داشبرد ماشین اش را باز کرد شانه ایی را به دست گرفت و موهای منو به سلیقه خودش شانه کرد و گفت :

- حالا بهتر شد

بعدش ام از تو آیینه ماشین لبانش را ماتیک زد و از من خواست که از ماشین پیاده شم

…آنروز جای همگی خالی شام مفصلی خوردیم، کلی خندیدم و هال کردیم


چند روزی گذشت هر روز می اومد پیش من سلام میکرد و می رفت دانشگاه وقتی هم بر می گشت تاصبح با من تلفنی حرف میزد بطوریکه صبح دیر سر پست حاضر می شدم.

ستاره تنها دختر پدر و مادرش بود و برادرش خارج درس می خواند وضع مالی خیلی خوبی داشتند از صحبتهای شبانه او فهمیدم که ستاره یک سال پیش ازدواج کرده بود اما از وقتی شوهرش متوجه میشه که او قرصهای اعصاب زیادی می خوره و گهگداری اختیارشو از دست می ده تصمیم به جدایی از او گرفت البته به قول ستاره اون دنبال بهانه می گشت وقتی هم از ستاره جدا شد رفت کانادا و اونجا ازدواج کرد.

بعد از گذشت یک هفته ستاره به من تلفن زد و گفت :

+ باید امشب بیای خونه ما

چون قبلا به من گفته بود دنبال یک شریک جنسی می گشت و او منو برای اینکار انتخاب کرده بود البته من به اون حق می دادم اون هم مثل خیلی های دیگه نیاز به س-ک-س داشت

بعد از خستگی یک روز کاری شب با هم وعده گذاشتیم تا منو به خانه خودش واقع در خیابان پاسداران ببره

وقتی سوار ماشین اش شدم بهش گفتم :

- چرا منو انتخاب کردی؟ این همه پسر !

+ پسرهایی که من می شناسم ظرفیت این چیزها را ندارند اونها چنین دختری را هرزه می دونند اما نمی دونند که س- ک-س یک نیازه و هر انسانی برای رسیدن به آرامش به آن احتیاج داره در ضمن من دوست دارم شریک جنسی امو خودم انتخاب کنم

دیگر تا منزلش حرفی نزدم

وقتی داخل منزل شدیم ازش اجازه گرفتم که به حمام بروم اون هم قبول کرد بعد از اینکه چشمامو شامپو زدم و در حال دوش گرفتن آب سرد بودم در حمام باز شد و ستاره از قاب در بدن عریان منو برای چند لحظه تماشا کرد وقتی نگاهم به چشمانش افتاد گفت :

+ بیا این حوله را بگیر بپوش تا سرما نخوری

وقتی حمام ام تمام شد بدنم را خشک کردم و سپس حوله ایی را که ستاره برای من آورده بود پوشیدم و بیرون آمدم صدای ستاره را از تو سالن می شنیدم که می گفت :

+ بیا اینجا جناب سروان

وقتی دیدمش خیلی زیبا شده بود لباس سکسی قشنگی پوشیده بود که هر مردی را تحریک میکرد دو پیک مشروب روی میز گذاشته شده بود از من خواست که بشینیم و مشروب بخوریم قبول کردم نشستم و پیکامونو با هم بالا اوردیم و سپس به سلامتی همدیگه نوش جان کردیم.

وقتی مشروب خوردم احساس سردرد زیادی کردم به یکباره چشمانم بسته شد و روی همان کاناپه به خواب رفتم …

وقتی چشمانم را باز کردم هوا روشن شده بود خودم برای یک لحظه نمی دونستم کجا هستم وقتی خودمو نگاه کردم دیدم نیمه لخت روی تخت خوابیدم وقتی از جا بلند شدم ستاره را دیدم که داره موهاشو شانه میکنه، بهش گفتم :

- من اینجا چکار می کنم ؟

بدون اینکه از جاش تکون بخوره گفت :

+ عزیزم دیشب تو رو بیهوش کردم تا بتونم س- ک-س-ی متفاوت داشته باشم امیدوارم که متوجه منظورم شده باشی

با عصبانیت داد زدم :

- معلوم هست چی می گی تو دیونه ایی

سپس از پای آینه به طرفم آمد و کنار من نشست دستم را گرفت و گفت :

+ می دونم از کار من ناراحتی ولی من چنین س-ک-س-ی را می خواستم تجربه کنم اگه بهت می گفتم قبول نمی کردی

ستاره مرا بغل کرد و ادامه داد :

+ حالا بدن من در اختیار تو هر کاری خواستی با من بکن …

No comments: