ادرس جدید پس از فیلتر شدن http://lab2lab1.blogspot.com/

Monday, June 28, 2010

سکس آسیایی




[1[1].jpg]


 



[7[1].jpg]


 



[9[1].jpg]


 



[11[1].jpg]


 



[13[2].jpg]


 



[14[1].jpg]


 



[15[1].jpg]



عکس هیچ کس و پانتئا

 



عکس هیچ کس و پانتئا



عکس هیچ کس و پانتئا 2


 

شاگردهای کلاس مامان


من حمید هستم 20 ساله می
خواهم یك داستانی رو براتون بگم كه كاملاً حقیقی هستش.

داستان از اون جایی شروع كه مادرم رو بردم سر كارش ( مادرم دبیر ریاضی پیش دانشگاهی
است ) مادرم اخلاقی داشت كه كسی اگه 9.99 هم می گرفت 10 نمیداد و یك سوالات سختی هم
میداد كه تقریبا 50 درصد از كلاس می افتادن همه از درس مادرم می ترسیدن.

من تك فرزند بودم درسم رو هم تمام كرده بودم به همین خاطر من همیشه ماشین دستم بود
برای همین با ماشین دور میزدم .یك روز كه تقریباً وسط های سال بود رفتم دنبال مادرم
تا كلاس تعطیل شده بود من تو ماشین نشسته بودم كه یكهو دو تا دختر ناز مامانی آمدن
طرف من.

سلام كردن وخودشون رو معرفی كردن یكیشون مینا یكی دیگه اسمش الناز بود سلام كردم و
گفتم من هم حمید هستم از آشنایی تون خوشبختم .

مینا كه یك خورده ناز تر بودگفت من شما رو میشناسم شما پسر خانوم فلانی دبیر ریاضی
هستید

منم گفتم آره

بی پدر با تمام پررویی رو به من كرد و گفت دوست دختر نمی خوای؟

منم كه خشكم زده بود زبونم بند آمده بود چون تا حالا دختری به من همچین پیشنهادی
نكرده بود تو هوای خودم بودم كه دیدم دست كرد توجیبش و روی برگه كاغذ درآورد و
شماره تلفن همراهش وتلفن خونش رو نوشت وداد به من و گفت هرموقع كه خواستی زنگ بزن
من خونه هستم منتظرتم!

همین طور كه داشتیم صحبت می كردیم یك هو الناز گفت خانم ریاضی امد

مینا به سرعت از من دور شده . اون روز گذشت من شب همون روز به مینا زنگ زدم مینا

گوشی رو برداشت سلام كردم

گفت شما؟

گفتم من حمید

مینا : ببخشید به جا نیاوردم

گفتم ایرادی نداره ببخشید بد موقع مزاحم شدم

مینا: اختیار دارید بعد كلی احوال پرسی ازش پرسیدم چكار می كنی گفت كسی خونمون نیست
دارم ماهواره می بینم

گفتم فیلمش چطوری هاست؟

گفت عاشقانه

گفتم صحنه اش رو چی؟

گفت ای مارمولك . بعضی هاشون رو نگاه میكنم

بعد از كلی كس وشعر شماره خونه رو بهش دادم

چند ماه همین طوری گذشت توی این چند مدت خیلی با هم این ور اون ور می رفتیم

دیگه نوبت امتحانات رسیده بود نوبت امتحان ریاضی بود روز قبل از امتحان مینا بهم
زنگ زد و گفت یك كاری واسم انجام میدی؟

گفتم تا چی باشه ازم خواست كه قسم بخورم! داشتالتماسم می كرد منم دلم واسش سوخت و
قسم خوردم

گفت كه هیچی از ریاضی حالیش نشده و سوالات امتحان فردا رو می خواست!

گفتم نمی شه ! اصرار کرد! گفتم به 1 شرط كه اول باید قسم بخوری كه هر چی من بگم
انجام میدی .

طفلك زودی قسم خورد .

نمی دونست چی در انتظارشه.

به هر بدبختی كه بود سوالات امتحان رو كش رفتم وازشون یك اسكن با كامپیوترم گرفتم

روی یك CD ریختم و زنگ زدم به مینا



 



 



تا زنگ زدم گوشی رو برداشت
گفتم مینا ok شد عزیزم. خیلی خوشحال شد گفتم شرطمون كه سرجاشه گفت چی گفتم همونی كه
واسشون قسم خوردی!

گفت باشه



 



 



از شانس قشنگ من همون روز
بابام از طرف اداره رفته بود ماموریت چند روزه. مادرم كه رفته بود سوالات رو داده
بود و رفته بود روستایی كه مادربزرگم اون جا زندگی میكنن مطمئن بودم كه از اون جا
یك راست می ره واسه امتحان گرفتنش

آخه كار هر ساله اش همینه

بعد از اینكه مادرم رفت و من از رفتنش مطمئن شدم به مینا زنگ زدم

گفتم مینا بیا خونمون

گفت باشه

با خودم فكر می كردم چطوری بهش شرطم رو بگم یك هو یك فكری به سرم زد رفتم از پسر
همسایه یك فیلم سوپر گرفتم

با یك كارت اینتر نت ( فیلتر نشده ). رفتم پیش كامران گفتم كامران یك خورده پام درد
میكنه اون اسپری ورزشی رو لازم دارم

ازش گرفتم همه كار ها خوب پیش می رفت تا اینكه....



 



 



بعد نیم ساعت صدای زنگ درب
آمد در رو باز كردم مینا با الناز بود

گفتم وای كه همه برنامه ها گوزیده شد تعارفشون كردم توی خونه اون ها هم اومدن تو

گفتم توی كامپیوترم هست الان واستون print میگیرم

ولی قبل از اون مینا باهات یك حرف خصوصی داشتم مینا به الناز گفت من الان برمیگردم.

رفتیم توی اتاق من .

مگه نگفتم تنها بیای

گفت: به من كه نگفته بودی حالا شرطت رو بگو

گفتم ولش كن

گفت: اصلا راه نداره من حتما باید بدونم وگرنه از دستت ناراحت میشم

گفتم: می خواستم میخواستم

- بابا بگو دیگه جون به لبم كردی خجالت نكش( راستش رو بگم تازه اولین بار بود كه با
یك دختر میخواستم همچین پیشنهادی روبدم )

چشمامو بستم و گفتم میخوام بكنمت....

گفتم كه الان بزنه تو گوشم

چشمایم رو باز كردم دیدم داره منو نگاه میكنه

گفت شرطت همین بود گفتم آره

خندید وگفت غمت نباشه

گفتم پس الناز چی

گفت : ما از اول برای همین پیش شما امدیم !

هاج و واج مونده بودم دستم رو گرفت و برد توی اتاق قبلی. دیدم الناز لخته لخت رو
تخت نشسته داره با خودش ور میره حمید كوچیكه داشت راست می شد با چشام روی كسش زوم
كردم

توی همون حال وهوا بودم كه یكهو دیدم یكی داره تسمه شلوارم رو باز میكنه نگاه كردم
دیدم مینا هستش



 



 



من رو لخته لخت كردن من هم
مینا رو لخت كردم گفتم این طوری كه نمیشه من یك فیلم توپ دارم صبر كن الان واستون
می زارم مینا و الناز رفتن توی بغل هم داشتن باهم حال میكردن فیلم شروع شد توی فیلم
مردی رو نشون میداد كه یك كیر بزرگی داشت داشت زنه رو از عقب می كرد دگه تحملم تموم
شد صداشون كردم اومدن تو بغلم



 



 



گفتم الناز كیرم مال تو
بخورش انگار منتظر حرف من بود شروع به ساك زدن كرد چه خوردنی میكرد مثل همین ندید
بدیدا مینا اومد روی شكمم نشست شروع كردم به خوردن سینه هاش چه سینه هایی داشت رفتم
سر وقت لباش لباش رو گاز میگرفتم چقدر این دخترها حرفه ای عمل می كردن انگار همیشه
با هم كار می كردن مینا رو كنار زدم و شروع به خوردن كس الناز كردم

مینا هم داشت از الناز لب می گرفت بعد از 2-3 دقیقه بلند شدم و رفتم كه اسپری رو
بیارم واستفاده كنم كه یكهو دیدم كه الناز با انگشتش تا ته كرد توی كس مینا .

مینا یك جیغ بلند كشید دیدم داره از اطراف كس مینا خون میاد به الناز گفتم چكار
كردی دیونه!

الناز گفت: عوض گله نداره گفت مینا چند شب قبل با انگشت پرده من رو پاره كرده

بی برو برگرد پریدم روی مینا كیرم رو گذاشتم لب كسش آروم فشارش دادم تو چقدر تنگ
بود كیرم به زور عقب و جلو می رفت مینا داشت از الناز لب میگرفت منم تا ته كیرم رو
تو كس مینا كردم كه یك هو مینا یك جیغ بلندی كشید ایییییییییییییییییی
اخخخخخخخخخخخخخ واییییییییییییییی ( طفلك حق داشت آخه من كیرم خیلی خیلی بزگ بود)



 



 



چون اسپری استفاده كرده
بودم كم كم خسته شدم به مینا گفتم بیا روی من خودم هم خوابیدم میخواست كه كیرم رو
ببره تو كسش گفتم نه پس كونت چی؟

اولش راضی نمی شد

گفتم تو سوال ها رو نمی خوای؟

- آخه هیكلم بد میشه !

- منم گفتم یك بار كه هزار بار نمی شه

یك دفعه گفت باشه رفت سر كیفش و یك كرم دراورد یك خورده مالید سر كیرم یك خورده هم
دم كونش مالید با انگشتش 2-3 بار تو كونش كرد بعد امد كیرم رو گرفت و پاهاش رو دو
طرف بدنم گذاشت آروم آروم نشست سر كیرم چه كون تنگی داشت كیرم داشت می تركید همین
كه سر كیرم رفت تو كونش یك جیغ كوچیك كشید 10-12 بار تا همین قدر میگذاشت تا بره
داخلش من كه به همین قدر راضی نبودم به همین خاطر به بهونه حال كردن با پاهاش جفت
پاهاش رو یك دفعه كشیدم افتاد روم و كیرم تا ته رفت تو كونش این دفعه واقعا از ته
دلش جیغ كشید

- آآآآآآآخخخخ بچه لات كونمو پاره كردی!

- بلنش كردم و خوابوندمش روی تخت وشروع به كردن تو كونش كردم چه جیغ هایی می كشید
من بی اهمیت به جیغ هاش سرعتش رو زیاد كردم

- آآخ آه آه آه اوییییییییییییی

كیرم رو از كونه مینا درآوردم به الناز اشاره كردم

بیاد جلو اومد جلو اول كیرم رو كردم تو كسش آنقدر تنگ بود كه كیرم نمی رفت تو كسش!

ولی با یك فشار محکم رفت تو

- آآآآآییییییییی بزن تو ماله خودته بتركونش بیشتر بده تاته بكن تو

- روی

تخت دراز كشیدم گفتم خودت بالا پایین كن

نشست رو كیرم 2-3 بار بالا پایین رفت بعد شروع به قر دادن رو كیرم كرد آآآآِییییییی
مادرجون آیییی آه اه وای وای چقدر منو شهوتی شده بود

بهش گفتم بلند شو كه الان آبم میاد از رو كیرم كنار رفت كیرم رو كرد

تو دهنش مثل آبنبات جوبی میمكید كیرم رو تا ته تو دهنش كرد كه یكهو آبم رو ریختم تو
دهنش رفت نزدیك مینا آب كیرم رو با لب به مینا داد تا شب اونها خونه ما بودن و من 2
بار دیگه اون ها رو كردم بعد سوالات رو بهشون دادم آنها رفتن!

بعد امتحان به مینا زنگ زدم گفت امتحان رو عالی داده از اون دفعه دیگه بهش زنگ نزدم
الان دارم رو مخ 2 تا دختر دیگه از شاگرد های مادرم كار میكنم اسم یكی مونا یكی
دیگه سمیرا...


سگانه


آنشب هم مثل امشب از سر صبح باران سر باريدن
گرفته بود با اين تفاوت که تنها نبودم و در کنار همين پنجره خيس دختری پا به پای من
پيک های داغ مشروب را به سلامتی هر آنچه که بود و نبود سر می رفت.گرچه از روز اول
که در خيابان اين دانشجوی پزشکی بيست و هشت ساله چشم و ابرو مشکی و گندم گون را
ديدم می دانستم آنچه که اورا کنار من قرار داده جز شهوت متورم شده بزير مانتوی تنگ
خاکستری اش چيزی نخواهد بود اما هيچ وقت فکر نمی کردم که اوهم پابه پای من به دنبال
حس پنهان جنون و روابط غير منتظره در سکس هست.اين اتفاق رو از وقتی فهميدم که برای
بار دوم رابطمون به جای نازو نوازش ازم خواست که مث سگ کتکش بزنم و بعد به ناله های
هيستريکی ارضا شد.داشتم ميگفتم که آن روز هم باران بی وقفه می باريد.شمارش استکان
ها از دستمان خارج شده بود و او برهنه در آغوش من با هيجان کودکی دبستانی به رقص
قطره های آب بروی شيشه خيس پنجره نگاه ميکرد.دستانم را بروی پستانهايش کشيدم و اين
بار با بی حالی رانهای خوش فرم و گوشت آلودش را از هم گشود و با دست حجم خيس متورم
شده ميان پاهايش را لمس کرد و اينکار را تا وقتی که از قرار گرفتن دستم بروی کسش
مطمئن نشده بود تکرار می کرد.در اين سه ماهی که با هم بوديم هر گونه رابطه ای را از
انواع فتيش و هارد سکس و سافت سکس و کثافت کاری و ... باهم تجربه کرده بوديم. و
مطمئنا هر دو می دانستيم که چه انتظاری از هم داريم.باد خنکی از پنجره نيمه باز
بدرون می آمد و بروی سينه های لخت و داغ او مينشست خواستم پنجره را ببندم که
نگذاشت.حرارت آن مايع داغ سرما و باران را از يادمان برده بود.هردو ميسوختيم.

دستم را از ميان پاهايش برداشتم.دستم را مايع گرم و لزجی پر کرده بود.کف دستم
دوتارموی مشکی و کوتاه چسبيده بود.آخرين بار بهش گفتم که موهاش و نتراشه و حالا کمی
بلند شده بود.همانطور نشسته چرخيد و دهان گرمش و بروی کيرم گذاشت.لباش و غنچه کرده
بود و چشماش و بسته بود.کيرم و چند بار رو لبش ماليدم و محکم بروی لبای بستش زدم و
بزور وارد دهنش کردم.همين که سرش وارد شد شروع به مکيدن کرد.ازين کار خوشش ميآمد و
آنروز هم برای بار چندم اينکار و تکرار ميکرد.چند دقيقه ای در اون حال گذشت.چشام و
بستم و به صدای باران گوش دادم.هوای خنک لای موهام می چرخيد.دوزانو لخت جلوم نشسته
بود و با ولع کيرم و تو دهنش می مکيد.احساس ميکردم که تصاوير روبروم چيزی جز توهم و
رويا نيست.بخار الکل دهانش کيرم و بيحس کرده بود و با اين وجود شدت مکش های دهنش
بعد از چند دقيقه کار خودش و کرد.همونطوری که موهايش را چنگ زده بودم خواستم بکشم
بيرون که با دست مچ دستم و گرفت و زوزه کنان دهنش و برو کيرم قفل کرد.آبم تو دهنش
خالی شد؛ چون بار اول نبود زياد نيومد.مايع سفيد و رو لبش ماليد و بعد باشيطنت تو
چشام نگاه کرد و بعد دوباره اونو هورت کشيد.لبم و رو لبش گذاشتم و تو بغلم کشيدمش.
تنش هنوز داغ بود.با بيحالی تو گوشم حرف ميزد.سيگاری آتش زدم و قبل ازين که گوشه
لبم بگذارم از دستم گرفت.دستش را پس زدم و ته سيگارو روی لبش گزاشتم.پک عميقی زد و
دودش را بلعيد.سيگارم به نيمه نرسيده بود که در گوشم با بيحالی گفت که بازم
ميخواد...از صبح تا حالا چهار بار ارضا شده بود و هنوز تشنه بود.غروب شده بود و هوا
تاريک بود.گفتم بيا بريم بيرون قدم بزنيم

گفتم بيا بريم بيرون قدم بزنيم.دستش و گرفتم و بلندش کردم.مانتو شو تنش کرد بدون
اينکه زيرش چيزی بپوشه؛بعضی وقتا خودمم از کاراش متعجب ميشدم و خندم ميگرفت.بزور
شلوار جين و به پاش کردم و باهم به کوچه رفتيم.با وجود باران؛ کوچه خلوت تر از
هميشه بود و تک و توک رهگزران با عجله به خانه هاشان پناه می بردند.نيم ساعتی در
همان حوالی قدم زديم.و دست آخر پشت خانه لا بلای درختان چنار انبوه يکی از مناطق
شمال غرب تهران بروی تخته سنگی نشستيم.به فاصله چند متر آنطرف تر رديف چراغ های
پايه بلند فضا را در هاله نور اندکی روشن کرده بود.مستی کم کم از سرمان می
پريد.همانطور که روبرويم نشسته بود دستانش را در دست گرفتم.گرم بود و خيس.قطرات
باران که کم کم شديد شده بودند موهايم را خيس کرده بود.همانطور نشسته از روی شلوار
با کيرم بازی ميکرد.و بدون ممانعت من زیپ شلوارم را پايين کشيد و کير نيمه خوابيده
ام را در دست گرفت.از دور دست جز صدای پارس چند سگ و سوت های آشنای شبگرد محل صدايی
بگوش نمی رسيد.يراهن به تنم چسبيده بود؛ از لا بلای موهايمان آب ميچکيد اما هنوز از
اثرالکل غروب ؛گرم و داغ بوديم.لب های خيسش را روی لبم گذاشتم و آنها را محکم به
درون دهانم فرو بردم.نفسهاش با هرم داغی در دهانم می چرخيد و بيشتر تحريکم
ميکرد.بدون حرف جلوم به حالت نيمه خميده ايستاد.مانتو اش را بالا زد و دکمه ی
شلوارش را باز کرد. از پشت برجستگی باسنش زير نور اندک چراغ می درخشيد.با شيطنت
باسنش رو جلوم حرکت ميداد و با اينکار طبق عادت هميشه از من ميخواست تا آنهارا
نوازش کنم.اما به شيوه مورد علاقه مان.با کف دست محکم بروی باسنش زدم و با ناله
خفيفی به استقبالم آمد.قطره های آب بروی باسنش می چکيد و با ضربه های دست من به
زمين ميريخت.با دست باسن تپلش را کمی باز کردم.سوراخ چروکيده و تنگش را کمی موی
ظريف و مشکی پوشانده بود.انگشتم را به آرامی به درون لغزاندم .با هر حرکت انگشت
خودش را عقب و جلو ميکرد.همانطور از پشت کيرم را به پشتش رساندم و کمی لای باسن خيس
و نمناکش کشيدم و به روی سوراخ پشتش گذاشتم.با وجود چندين و چند بار سکس هنوز دختر
بود و دلم نميخواست که از اعتمادش سواستفاده کنم.چون تمام بی پروايی اش در رابطه با
من از اعتمادی بود که نسبت به من ديده بود.با وجود ترشحات کس و قطره های باران زمان
زيادی لازم نبود و به آرامی کيرم به درون غلتيد . ناله ای از سر لذت سر داد و با هر
حرکت من خودش را به عقب و جلو ميکشيد.کم کم صدای ناله هایش بالا ميرفت و برای انکه
توجه شبگرد يا رهگزرانی که امکان داشت ازآن اطراف گذر کنند جلب نشود دستم را بروی
دهانش گذاشتم.گرچه در ميان انبوه کاج ها و موقعيتی که ما قرار داشتيم از هر طرف
محفوظ از ديد بوديم.اما دلم نمی خواست که کسی متوجه صداها بشود.دستانم را محکم بروی
دهانش گذاشتم و از عقب مشغول بوديم.انگشتانم را ميمکيد و گاز ميگرفت.دست ديگرم را
از زير بروی کسش گذاشتم و نقطه حساسش را چنگ زدم.پاهای از هم گشوده اش را بروی دست
من بست و با ناله های پياپی متوجه شدم که در حال ارضا شدنه...چند دقيقه ای نگذشت که
لرز شديی کرد و بعد به همان حال دولا ماند.کيرم هنوز داخل باسنش بود چند ثانيه ای
صبر کردم تا آرام بشه و بعد به آرامی بيرون آوردم.همانطور دولا مانده بود و دستانش
را بروی زانو زده بود.مانتو خيسش بروی کمر تاشوده بود و تند تند نفس ميکشيد.دستم را
از لای پايش برداشتم؛دوباره همان مايع گرم دستم را پرکرده بود.شديد ارضا شده بود و
هنوز کاملا به حالت عادی باز نگشته بود.همانجا بروی تخته سنگ نشستم.باسن سفيد و
برجسته اش هنوز روبرويم بود.من هنوز جا داشتم و تازه آلتم سفت و محکم شده بود.از
عقب کمی رانهايش را باز کردم.کمرش را پايين تر آورد و باسنش بيشتر بازشد. معقد سرخ
و کبودش به آرامی باز و بسته ميشد.انگشتم را برويش گذاشتم.داغ و مرطوب بود و انگشتم
را به درون می مکيد.دوباره تکرار کردم؛اينبار با زبان.خوشش آمد؛ابتدا قلقلک و سپس
لذت بود که ميبرد.احتياج به فشار زيادی نبود؛با کمی هل زبانم را با باسن ميکید.به
آرامی شروع به خنديدن کرد.با دست ضربه ای به باسنش ردم.باسنش را بروی زبونم جمع
کرد.کم کم هردو ازين بازی جديد لذت ميبرديم.با زبان مشغول کردنش بودم و او با هر
ضربه دست من؛ زبانم را با معقدش گاز ميگرفت.رفته رفته دوباره تحريک ميشد و به
حرکاتم با هيجان پاسخ ميگفت.

چند دقيقه ای به همين منوال گذشت تا اينکه نفس هاش دوباره اوج ميگرفتند.در همون حال
ناله کنان در حالی که باسن درشت و سفيدش را با دو دست از هر دوطرف باز کرده بود
گفت: ((محکم تر....محکم تر بزن....بزن...بزن....بزنم....))

ضربه های دستم را محکم تر کردم...همانطور که دولا شده بود بروی زمين نشست.دستانش را
بروی زمين که از شدت باران گل شده بود گذاشت و سرش را بروی دست قرار داد.و دوزانو
در حاليکه باسنش را بالا گرفته بود قرار گرفت.با هر ضربه دستم لنبر های تپلش به شدت
ميلرزيدند و قطره های آب به اطراف پرت ميشدند.

م:اگه ميخوای به همه جات بخوره کونت و حسابی وا کن

با دست دوطرف باسنش رو بيشتر گشود.صورتش که از پهلو قابل ديد بود با آن چشم های
درشت مشکی که در اثرمشروب و شهوت خمار و گيرا شده بود و گونه های گندمی که بر
افروخته و سرخ بود با ترکيب موهای فر خورده و خيس اش هر مردی را از پای در می آورد.
از زاويه ای که من ايستاده بودم .کس تنگ و خيس و خوش فرمش به کلی باز شده بود.سوراخ
معقدش نفس نفس زنان همچنان منتظر ضربه های من بود.با شدت گرفتن حرکات دوباره به
لحظه ارگاسم نزديک ميشد.با اوج گرفتن شهوتش باسنش رو با فشار بيشتر باز ميکرد و سطح
دست من به تمام باسنش برخورد ميکرد.به راحتی حرکت قطره های آب غليض و گرمی که از
درون کس از هم بازشدش به بيرون ميچکيد رو می ديدم ... دوباره همان لرز دلپذير و نفس
های کشيده و تخليه حس جنسی.

برای بار دوم هم ارضا شد.اينبار بدون معطلی جلوم زانو زد...هردو گلی و خيس شده
بوديم....کيرم را بدهان گرفت و شروع به مکيدن کرد... به همان خوبی قبل می خورد.قطره
های بارانی که بروی سطح داغ و متورم کيرم مينشست و حرکت لبهای تنگ و خوش فرم او با
آلتم بيشتر از هرچيز تحريکم ميکرد.برای اولين بار بود که در بيرون از خانه رابطه
داشتم.و غالبا ازين کار خوشم نمی اید اما آنشب خلوت و بارانی خاطره ی خاصی برایم
شد.کيرم را از دهنش در آوردم ؛بلافاصله لبانش را غنچه کرد تا دوباره بروی لبهايش
بکوبم اما اينکار را نکردم.کيرم را دستش دادم و اورا درآغِوش کشيدم.تقربياً بروی
زمين دراز کشيده بودم و او بروی شکمم نشسته بود.همانطور که کيرم را سفت می ماليد و
با علاقه فشار ميداد سرش را بروی سينم گرفتم .حرارت نفس هایش بروی گلوی خيسم ميخورد
ولذتی دوچندان می بخشيد.دقايقی به همان حال مانديم تا آيم درون دستانش ريخت.با
شيطنت بروی زانو هايم نشست و دستش را بروی لبش ماليد.

هردو کاملا تخلبه شده بوديم و پس از آن طوفان عظيم در آرامشی شگرف و غير قابل وصف
فرو ميرفتيم.بی قيدی آغوش هايمان در آن هوای بارانی و خيس و اندام های گل آلوده و
رها از قيد و بند های اجتماع؛ لذت آزادی را در ما زنده کرده بود.

پاسی از شب می گذشت و آسمان سرخ و دلگير بود.شلوارم را بالا کشيدم.اثر مشروب بکلی
پريده بود و ازآن جز مثانه ای پر و ملتهب چيزی نمانده بود.همانطور ايستاده کنار کاج
بلندی ادارار کردم. هم که حال و روزش بدتر از من بود نگاه شيطنت باری به من کرد و
روبرويم ايستاد .مانتوی گِل آلودش را بالا زد و روبروی من شروع به ادرار کردن
کرد.در حاليکه که با تعجب نگاهش ميکردم جلوتر آمد و چرخ زنان در حاليکه پوزخندی به
لب داشت؛ با فشار ادامه ادرارش را به اطراف پاشيد و ناخود آگاه چند قطره ای هم بروی
من ريخت اگرچه در آنوضع خيس و آشفته بودم اما سبکسری های کودکانه اش اش پيش از آنکه
خشمگينم کند برايم تحريک کنند بود.و مهم تر آن بود که بيرون از حال و هوای روابط
جنسی متانت و وقار غير قابل انکار او جذابيتش را چندين برابر ميکرد.همانطور خيره به
مايعی که با فشار به زمين مياشيد و کف آلود در هوای خنک اطراف بخار اندکی به خود
برجای ميگذاشت نگاه ميکردم که با صدای پارس سگ دوباره به خود آمدم.او هم کارش تمام
شده بود و مشغول بالا کشيدن شلوارش بود.آنشب با آرامشی وصف ناشدنی به خانه
برگشتيم.پيش از هرچيز هردو به حمام رفتيم و بعد با دو فنجان چای داغ و سيگاری پشت
آن به آغوش خواب رفتيم....





شب سگ را

چه کسی تجربه کرده ست هنوز؟

شب سرما!

شب سوز!

شب پرسه!

شب شهر!

شب مادر!

شب شير!

شب پنج توله يازده روزه!


شب چشم!

شب سرخ!

شب خش خش!

شب ترس!

شب پستان!

شب خالی!

شب شرم سگکی!

شب گوشت!

شب مرگ خواهر!

شب سيری!

شب جشن؛

تا شبی ديگر و جشنی ديگر!

اين چنين ميگذرد شب به سگی؟

يا به سگان

کس دادن زنم به پسر همسایه

میخوام داستان سکس زنم با سینا پسر همسایمون رو
واستون تعریف کنم. اوایل ازدواجمون من

ومحرابه زندگی خوب وشادی رو داشتیم. هردومون با عشق و علاقه هیچی رو واسه همدیگه

کم نمیذاشتیم.شایدبتونم به جرائت بگم اوائل ازدواجمون از لحاظ سکس کردن هیچ زن
وشوهری

به پای ما نمیرسید. هردومون حشری و کم تجربه تو سکس ومی خواستیم همون روزهای اول

هر مدلی رو توی فیلمهای سوپر یاد گرفته بودیم روی همدیگه پیاده کنیم. اون روزها ما
همه چیز

رو توی سکس می دیدیم. واقعآ یادش بخیر باور کنید شاید اگه پا میداد روزی سه بار هم
من اونو

می کردم. این لحظات خوش ادامه داشت تا اینکه اون اتفاقی که نباید می افتاد افتاد.
صاحب

خونمون که عموی محرابه می شد خونه رو بدون اینکه از ما ریالی اجاره بگیره داده
بوددستمون .

ولی همون اول به ما شرط کرده بود که این خونه رو واسه پسرش که توی سوئد درس می خوند

گذاشته کنار وتا مادامی که اون نیومده ما می تونیم ازش استفاده کنیم.وما هم قبول
کرده بودیم.

بله شهاب درسش رو تموم کرده بود و همونجا هم با یک دختر ایرانی ازدواج کرده بود وبه
پدرش

تماس گرفته بود وگفته بود که تا یکماه دیگه کاراش ردیفه و می خواد بیاد ایران. عمو
تو کونش

عروسی بود وچنان با ذوق وشوق این خبر رو به ما داد که می شد لابه لای حرفاش خوند که
دیگه

جدی جدی باید فکر یک خونه تا ظرف یکماه دیگه باشیم. وای ازاین بدتر نمی شد .اخه ما
اصلا

امادگیش رو نداشتیم چون ما که پول اجاره بالا شهر اونم تو تهران رو نداشتیم پایین
شهر هم فقط

به یک دلیل نمی تونتم برم. دلیلش هم این بود که محرابه از هر لحاظ یک گوشت به تمام
عیار بود

باور کنید وقتی راه میره همچین اندامش شروع به رقصیدن می کنه که من که شوهرشم کیرم

راست میشه وای به غریبه دیگه. همین مسئله منو بر سر دوراهی قرار داده بود وا عصابم
رو بود

خورد کرده بود. یا باید میرفتم زیر بار قرض و همون بالا شهر زندگی میکردم یا باید
پایین شهر با

همسایه های اکثرآ چشم چرون و کس لیس زندگی می کردم. محرابه هم چون یک زن کاملآ

حشری بود منو نگران می کرد.چون دیده بودم با لوازم ارایشی سر کوچه مون چه جوری با
ادا حرف می زد.


 




واقعآ داشتم دیوونه می شدم . شاید اشکال از خودم بود. چون زیادی بدبین شده بودم ولی
شما قضاوت کنید ایا با داشتن چنین زنی واقعآ این افکار نباید سراغم میومد؟ تصمیم
گرفتم از فردا زیر سنگ هم که شده یک کم پول پیش واسه اجاره خونه دوروبر خونمون پیدا
کنم.فکر اینکه کس محرابه جونم کیر دیگه ای رو لمس کنه اصلآ واسم قابل قبول نبود.پیش
هر اشنایی واسه پول رفتم یا نداشتند یا اگه هم داشتن اونقدری نبود که به درد من
بخوره .نا امید و دل نگرون اومدم خونه.صدای محرابه زدم دیدم از توی انباری جوابم رو
داد. اخه داشت وسائل رو واسه اسباب کشی جمع می کرد.تو چهرش اصلآ نگرانی نبود انگار
نه انگار که عمو جونش جوابمون کرده بود. گفتم محرابه تو انگار اصلآ تو فکر از اینجا
رفتن و پیدا کردن خونه نیستی؟. اون با خونسردی نگاهم کردو گفت چرا ناراحت باشم
امروز داشتم تلفنی با شهین جون صحبت می کردم وبهش گفتم که داریم دنبال خونه می
گردیم. که اونم با خوشحالی گفت که الان مدتیه که طبقه بالایه خونشون تخلیه شده
وباباش داره دنبال یک مستآجر مطمئن می گرده وحالا که تو گفتی چه کسی مطمئن تر ازتو
وعماد. شهین رو می شناختم اون یکی از دوستای صمیمی محرابه بود. اون هم واقعآ یک کس
اساسی و به تمام معنا بود یادم شب عروسیمون وقتی تو قسمت زنونه کنار محرابه نشسته
بودم موقع رقصیدن چنان جلوی من کون تکون میداد که از بس که راست کرده بودم نزدیک
بود همه خانمها بفهمند که من محو کس و کون شهین جون قرار گرفته بودم. بعد از اون
ماجرا هم کمتر دیدمش وخیلی دلم می خواست اون رو بیشتر ببینم و یک جورایی با ا اون
دوست بشم. وقتی محرابه این خبر خوش رو به من داد باور کنید می خواستم بال در بیارم.
چون با یک تیر دو نشون می زدم 1. دیگه نمی خواستم واسه پیدا کردن خونه همه بنگاهها
رو بگردم 2.به ا ارزوم هم یعنی تور کردن شهین و کردن اون می رسیدم.با خوشحالی ولی
به صورتی که سه نشه گفتم خوب حالا کی قراره خبرش رو بهمون بده؟ محرابه گفت شهین گفت
که خونه کاملآ خالیه هرموقع شما ok بدید واسه ما هم مشکلی نداره. من هم گفتم پس
منتظر چی هستی دیوونه زنگ بزن بگو ما از فردا دیگه اسباب کشی می کنیم. محرابه هم با
خوشحالی گفت چشم عزیزم الان زنگ می زنم. طرفهای شب بود داشتیم با کمک هم اسبابامون
رو جمع می کردیم که تلفن زنگ زد محرابه گفت عماد من دستم گیره اگه میشه تلفن رو
جواب بده. من هم رفتم گوشی رو برداشتم. الوبفرمایید....؟ ناگهان یک صدا کاملآ شهوت
الود از پشت خط گفت الوه ه ه ه سلام اقا عماد من شهینم عذر می خوام که مزاحم شدم
محرابه جون هستش؟ من که با شنیدن صدای شهین هم کیرم راست شده بود و هم ضربان قلبم
هم روی هزار رفته بود با لکنت زبون گفتم سلام شهین خانوم.. بله هستن گوشی
خدمتتون..... محرابه محرابه عزیزم بیا شهین خانوم کارت داره. محرابه سریع اومد گوشی
رو ازم گرفت... الو سلام شهین جون خوبی؟ چطوری با زحمات ما؟ خوب بفرما عزیزم.....
وای نه دیگه مزاحمتون نمیشیم اندازه کافی شرمندتون شدیم ... نه به خدا... خوب حالا
که اصرار می کنی باشه ولی حسابی ما رو خجالت زده کردیا..خوب قربونت برم .... می
بینمت خدا حافظ.... گفتم چی شده؟ محرابه گوشی رو گذاشت ورو به طرف من کرد و گفت می
بینی عماد این شهین جون چقدر با معرفت ونازه.... با اصرار زیاد منو راضی کرد که
فردا با داداشش سعید بیان اینجا و تو اسباب کشی کمکمون کنن .من هم که خوشحال شدم
گفتم می خواستی بگی بابا خودشون رو توی زحمت نندازن.. فردا هم فرا رسید حول و حوش
ساعت 9 صبح بود که زنگ ایفون خونمون به صدا در اومد .. محرابه رفت در رو باز کنه.
در رو که باز کرد دیدم یک کس ناز ناز توپ همراه یک پسر 24 ساله که دست کمی از خودش
نداشت اومدن تو. تا شهین منو دید گفت سلام اقا عماد حال شما خوبه؟ من که واقعآ از
این همه خوشکلی و زیبایی کم اورده بودم و دهنم دیگه داشت باز می موند گفتم مرسی
شهین خانوم خیلی خوش اومدید بفرمایید. شهین هم رو کرد به سعید و گفت معرفی می کنم
داداشم سعید من هم رفتم جلو وبهش دست دادم وگفتم خوشبختم. سعید پسر خیلی قشنگی بود
ودست کمی از شهین نداشت ولی چشمهای خیلی حیزی داشت اینو قشنگ می شد از طرز نگاهش
خوند همین مسآله منو ناراحت کرد که بعد ها یک وقت با محرابه عیاق نشن وهمون اتفاقی
رو که ازش می ترسیدم بیفته؟.. اما همون موقع من چنان رفته بودم توی کس وکون و لب
شهیین جون که انگار یکی بهم گفت بی خیال بابا تو دیگه خیلی شورش رو در اوری ادم
نباید اینقدر شکاک باشه. خلاصه تا شب با کمک همدیگه اسباب کشی رو تموم کردیم وبه
خونه جدیدمون نقل مکان کردیم. من که 3روز مرخصی گرفته بودم سعی کردم اون 2 روز دیگه
رو هر کاری بود انجام بدم که دیگه تا 2ماه بعد خبری از مر خصی نبود. جا دادن ومرتب
کردن وساییل هم همون2 روز طول کشید وبعداز 2 روز من به سر کارم برگشتم.ظهر که از سر
کارم بر گشتم کلید رو که انداختم روی در دیدم صدامحرابه داره از تو اتق خواب میاد .
انگار داشت با تلفن صحبت می کرد رفتم جلودر اتاق رو که باز کردم تا من رو دید سریع
دستش رو از تو شرتش کشید بیرون وبا لکنت گفت عزیزم بعدآ با هات تماس می گیرم و گوشی
رو گذاشت. رو کرد به من وگفت عماد جون کی اومدی؟ ومن هم که خودم رو زدم به کوچه علی
چپ گفتم همین الان منتهی شما از بس که بلند بلند با دوستتون صحبت می کردین اگه توپ
هم منفجر میشد نمی فهمیدید. محرابه که می شد حسابی شهوت رو از تو چشماش خوند گفت
عزیزم ببخشید داشتم با شهین حرف می زدم . اینو گفت و اومد جلو لباش و گذاشت تو لبم
2..3 دقیقه ای لب همدیگه رو خوردیم که زیپ شلوارم رو کشید پایین که واسم ساک بزنه
گفتم نه الان اصلآ حسشس نیست واسه بعد . محرابه با ناز و ادا گفت چراااااااااا؟
گفتم خسته ام. خودت هم می دونی وقتی خستم باشه اصلآ حال و حوصله حال کردن رو
ندارم... گفت باشه عزیزم.. هر چی تو بگی



 


 


 



 



 




بابی حوصلگی لبا سام رو در اوردم و افتادم روی تخت. همش تو این فکر بودم که یعنی
محرابه با کی داشت صحبت می کرد که اینجور حشری شده بود و داشت از پشت تلفن کسش رو
می مالید؟ دیگه داشت اعصابم خرد می شد همینجور که داشتم با خودم کلنجار می رفتم یهو
یک فکر عالی به سرم زد. بله تصمیم گرفتم به بهانه مسافرت رفتن یک جورایی سر از کار
محرابه در بیارم وخودم رو از این حالت شک و عصبی بودن در بیارم. فردا صبح که رفتم
اداره با هزار بد بختی و چرب زبونی2 روز مرخصی گرفتم و سریع رفتم خونه و به محرابه
گفتم که از طرف اداره مون به یک مآموریت اعزام شدم وباید همین الان حرکت کنم. اونم
هم سریع یک مشت وسایل رو واسم داخل یک ساک کوچک ریخت و گذاشت رو میز. خوب دیگه موقع
رفتن بود نگاه با معنی به محرابه کردم وگفتم عزیزم کاری نداری محرابه هم اومد جلو و
یک لب ابدار ازم گرفت و با شهوت گفت:عزیزم برو خدا نگهدار. فقط نمی دونم این 2 روز
رو از بی کیری چکار کنم؟ من هم گفتم عزیزم من که نمی خوام برم سفر قند هار 2روزه
برگشتم تو هم می تونی این مدت با یک چیزی خودت رو سرگرم کنی مثلآ خیار. فیلم سوپر
یا چیز دیگه ..چه میدونم ........ دوباره یک لب ازش گرفتم وخدا حافظی کردم . لب
اخری رو طوری بهم داد که کیرم راست شد زد به سرم که همون لحظه یک حالی با هم بکنیم
اما واسه اجرای نقشه ام یک لحظه هم خودش یک لحظه بودو نباید فرصت رو از دست
میدادم.سریع ازش خداحافظی کردم و از خونه خارج شدم. اومدم سر کوچه مون ویک تاکسی
گرفتم به راننده گفتم اولین مسافر خونه رو نگهداره. خلاصه به اولین مسافر خونه که
رسیدیم راننده نگه داشت و گفت همین جا خوبه اقا؟ من هم گفتم اره مرسی همین جا
عالیه. کرایه رو حساب کردم و بلافاصله رفتم داخل مسافرخونه. لابد می پرسید مگه تو
داخل شهر خودت کس وکار نداشتی که رفتی مسافر خونه؟ اره داشتم می تونستم خونه پدرم
هم برم ولی می خواستم واسه اجرای نقشه ام توی نهایت مخفی بازی باشه. صاحب مسافر
خونه هم یک اتاق مرتب و جمع وجور رو بهم داد ومن کلید رو گرفتم ورفتم داخل اتاق.
لبا سام رو در اوردم و رفتم روی تخت دراز کشید و تصمیم گر فتم که تا بعداز ظهر یک
چرتی بزنم و بعد واسه اجرای نقشه ام دست به کار بشم. از بس که خسته ام بود یهو
خوابم برد که ناگهان با صدای زنگ گوشی موبایلم از خواب بیدار شدم نگاه ساعت کردم
دیدم ساعت 4/5 بعداز ظهره نگاه توی مانیتور موبایل که کردم دیدم محرابه ست وداره
ازخونه تماس می گیره. الو..... سلام عزیزم خوبی؟؟.. چی شده کارم داشتی؟؟... محرابه
هم گفت نه عزیزم طوری نشده میخواستم حالت رو بپرسم راستی الان کجائی؟ رسیدی
شهرستان؟ منم سریع گفتم نه عزیم هنوز نرسیدم اونجا هر موقع رسیدم خبرت می دم......
خوب کاری نداری عزیزم ؟خداحافظ...... این رو گفتم وگوشی رو قطع کردم. دیگه مطمئن
مطمئن شدم که کاسه ای زیر نیم کاسه ست. چون اصلآ سابقه نداشت که هر وقت من به مآ
موریت می رفتم محرابه به این زودی بهم تماس بگیره و در ضمن بپرسه که من به محل مورد
نظر رسیدم یا نه؟ مثل برق لباسام رو پوشیدم اون لحظه ای که دنبالش بودم خودش جور شد
و من نباید فرصت رو از دست می دادم.


 


 


 


 



از
مسافر خونه اومدوم بیرون یک تاکسی دربست واسه تجریش یعنی محله مون گرفتم و حرکت
کردیم. خداروشکر چیز زیادی تو ترافیک گیر نکردیم. جلوی خونه پیاده شدم و به طرف در
خونمون حرکت کردم. باور کنید هر قدمی که طرف خونه بر می داشتم ضربان قلبم تندترو
تندتر می شد. اخه اینکار من ریسک بود یا اینوری می شدم یا اونوری. یا من مچ محرابه
رو می گرفتم و پیروز می شدم .. یا بر عکس این اتفاق می افتاد ومن شرمندش می
شدم.خلاصه با همین افکار کلید رو انداختم روی قفل و چرخوندم و در رو باز کردم.یواش
یواش از پله ها رفتم بالا. از هیجان داشتم می مردم. خلاصه با هر جون کندنی که بود
رسیدم در خونمون. یواش کلید رو انداختم رو ی قفل و در رو باز کردم. بدون سروصدا
رفتم تو .ظاهرآ کسی خونه نبود داشتم نا امید می شدم. یهو یک صدایی شنیدم .... اره
صدا از تو اتاق خواب بود .رفتم پشت در اتاق خواب که درش نیمه باز بود داخل رو نگاه
کردم. یکدفعه انگار که برق 220 ولت بهم وصل کردند.. خدایا چی می دیدم یعنی اشتباه
نمی کنم؟محرابه پشت به من به سمت پنجره زانو زده بود وکونش رو تاقچه کرده بود ویک
نفر هم مثل قحطی زده ها با ولع تمام داشت کس وکونش رو لیس می زد.محرابه ناله میکردو
می گفت واااااااااااای بخور بیشتر..... زبونت رو محکمتر بکن تو سوراخ
کونم..واااااااای ... سعید جون بخور بخور کسم و بخور وای زود باش دارم دیوونه می
شم.تازه فهمیدم که حضرت اقا سعید داداش شهینه. می خواستم برم داخل و حال جفتشون رو
بگیرم و سعید رو همونجا خفه کنم که انگار یکی بهم گفت صبر کن خره همه چیز رو می
خوای خراب کنی؟ داشتم دیوونه می شدم. حرومزاده سعیدلای کو ن سفید محرابه رو باز
کرده بود وداشت سوراخ کون محرابه رو که وسطش قرمز و دورش قهوه ای بود رو با اشتهای
تمام لیس می زدو می خورد محرابه هم از روی شهوت تا حد جنون رسیده بود وکم کم داشت
ناله هاش به جیغ تبدیل می شد. پیش خودم گفتم چرا من تا حالا به این موضوع توجه
نکرده بودم که محرابه اینقدر از خوردن سوراخ کونش لذت می بره.دیگه داشتم یواش یواش
ازنوع حال کردن سعید و ناله های محرابه حشری می شدم. ناخوداگاه دستم سمت کیرم رفت
وشروع کردم به مالیدن . لیس زدنهای سعید تموم شد ونوبت به ساک زدن محرابه رسید.
محرابه کیر سعید رو از تو شرتش کشید بیرون..حرومزاده چه کیر کلفت و خوش تراشی داشت
اصلآ بهش نمیومد که توی این سن وسال همچین کیری داشته باشه. محرابه هم که مثل
اونائی که توی کویر دارن از تشنگی می میرندو یهو می رسند به اب چنان کیر سعید رو می
خورد که گفتم الانه که کیرش رو از جا بکنه. سعید ناله می کردو می گفت اااااااخ
وااااای جوووووون بخور بخور جنده خانوم بخور همش مال خودته بخور عزیزم. ناگهاان
سعید به محرابه گفت عزیزم دهنت رو باز باز کن .محرابه هم دهنش رو با زکرد وسعید هم
کیرش رو کرد توی دهن محرابه و شروع کرد به تلمبه زدن..واااااااای خدا چه حالی میده
این کار دقیقآ همون جور ساک زدنی بود که من دوست داشتم همیشه هر موقع این صحنه ها
رو تو فیلمهای سوپر می دیدم از شدت حشری شدن به جنون میرسیدمو حالا داشت یک صحنه
زندش اونم با زنم جلوم نمایش داده می شد. سعید با قدرت هر چه تمامتر داشت با کیرش
توی دهن محرابه تلمبه می زد. هربار که سعید کیرش رو از تو دهن محرابه در می اورد
محرابه هم مثل اونایی که سرشون زیر اب باشه و دارن خفه میشن چنان نفسی می کشید که
کیر ادم سیخ سیخ میشد....سعید رو کرد به محرابه گفت عزیم برو کنار تا من بیام روتخت
دراز بکشم می خوام اون کس نازت رو جر بدم. این رو گفت و رو تخت دراز کشید محرابه هم
اومد با کسش نشست روی کیر سعید و شروع کرد به بالا و پایین کردن واییییییییی سعید
جون کشتی منو کشتی منو با این کیر کلفتت وااااااای ..الهی که من قربون اون کیرت برم
واااااااااااااااای اووووووووووووووووووووخ... ااااااااااااااااااااااه
...اووووووووووووف وااااااااای بگآء منو بگا وااااااااااااای کسم.سعید اونو رو به
بغل خوابوند کیرش رو گذاشت در کس محرابه و شروع کرد به تلمبه زدن. صدای جیغ محرابه
دوباره بلند شد....محکم.. محکم..محکمتر بزن...ااااااااااااااااخ جرم بده همش مال
خودته...تو دلم گفتم جنده خانوم داره از کیسه خلیفه می بخشه..کیر سعید توکس محرابه
در حال تلمبه زدن بود و محرابه هم داشت با دستش چوچولکش رو می مالید. ناگهان محرابه
یک جیغ بلند کشید معلوم بود که ارضآء شده. حالت هاش رو خوب می شناختم.سعید گفت
عزیزم زانو بزن نوبتی باشه نوبت اون کون سفید و نرم و خوشمزه نازنینته.محرابه با
عشوه زانو زدو گفت فقط عزیزم یواش. سعید هم گفت باشه عزیزم حواسم هست.سعید رفت سراغ
جیب شلوارش ویک قوطی روغن وازلین بیرون اورد اندازه2تا انگشت روغن مالید در سواراخ
محرابه. ول 1 انگشت کرد توش بعداز کمی عقب و جلو کردن انگشتش داخل سوراخ محرابه
دومین انگشتش رو هم کرد توش. محرابه کمی تو خودش جمع شد و گفت یواش سعید جون
یواش.سعید هم انگشتاش رو دراورد وگفت خوب الان اماده شده واسه جر دادن . اینو گفت و
سر کیرش رو گذاشت در سوراخ محرابه.یواش یواش کیرش رو کرد داخل وااااای ... یوواش
یواش دارم می سوزم. باشه عزیزم طاقت بیار الان واست عادی می شه.اینو گفتو شروع کرد
یواش یواش تلمبه زدن . بعداز 30 ثانیه سرعتش رو بیشتر کرد حالا دیگه محرابه هم داشت
کم کم خوشش میومد. وای وقتی که سعید داشت تلمبه می زد کون نرم و سفید محرابه جونم
داشت مثل ژله می لرزید....اااااااااااااااااااااییییی دارم جر می خورم...بده
بیاد... وووووووووووووووووووووای کونم.... جربه منو....اااااااااااااااااخ.... وای
..اوووووووووووووووووووف.... سعید داشت تلمبه می زد که یک ناله بلند کشید و با صدای
بلند گفت واااااااااااااااااااااااای داره ابم میاد محرابه جون...واااااااااای کیرش
رو بیرون اورد سریع گرفت سمت دهن محرابه با تمام وجود هر چی اب داشت رو ریخت تو دهن
محرابه... محرابه هم که انگار تشنه ها همشو قورت داد ویک خنده جنده وار کرد. سعید
هم مثل لاش مرده روی زمین افتاد. شاید توی عمرش هم همچین حالی رو تو خواب هم نمی
دید که بکنه.محرابه هم داشت ذره های اب سعید رو از روی سینه های ناز و سکسیش جمع می
کرد و می خورد. حالا بهترین موقع واسه وارد عمل شدن من بود.در رو باز کردم
وگفتم....خوب خسته نباشید... حال داد بهتون؟؟؟؟.. یهو محرابه وسعید مثل شوکه شده ها
رو به من کردن... باور کنید نزدیک بود که سکته قلبی به جفتشون دست بده... انتظار هر
کسی رو داشتی غیر از من. رو کردم به محرابه و گفتم چیه؟ انتظار نداشتی من رو الان
اینجا ببینی ؟.. می خواستی که من الان جلفا باشم که سر کار خانوم راحت به کس دادنت
ادامه بدی؟پس همه اون شک کردن ها بیجا نبود ومن حق داشتم؟...وای خدا من چقدر احمق و
بد بختم..... اینو گفتم وسریع به طرف سعید حمله ور شدم و چنان مشتی زیر چشمش فرود
اوردم که می خواست غش کنه...گفتم اگه الان نمی کشمت به خاطر اینه که نمی خوام دستم
به خون سگ الوده بشه وگند موضوع در بیاد که فردا مردم بگن فلانی زنش هم جنده بود...
برو بی ناموس .. برو از خونه من بیرون.بیچاره سعید از شدت ترس نفهمید که چه جوری
لباسهاش رو بپوشه وسریع فرار کردو رفت.....سعید که رفت رو کردم به محرابه و گفتم :
خوب همسر با وفا ونجیب من چطوری؟خوبی؟ این رسمش بود؟ها؟(با فریاد) اخه چرا مگه من
چی واست کم گذاشتم؟..محرابه با لکنت و امیخته با شوکی که بهش وارد شده بود
گفت:عماد...من...من.. داد زدم گفتم بسه دیگه. دیگه نمی خوام اون صدای نحست رو
بشنوم.. تو هم گورت رو گم کن از این خونه برو.. برو خونه بابا جونت تا همین روزها
بیام تکلیفت رو روشن کنم... محرابه هم کمتر از نیم ساعت وسائلش رو جمع کرد ویک
اژانس گرفت و رفت خونه باباش. سعید و محرابه فکر می کردند من خیلی مردم که اون
رونکشتم . ولی اونا نمی دونستن که من خایه این کار رو ندارم و اگه چیزی نگفتم صرفآ
به خاطر این بود که بهانه ای واسه راحت رسیدن به شهین و کردن او که یکی از ارزوهای
من بود برسم



 


 


 



 



 




موقعی که محرابه رفت یک حالت عجیبی بهم دست داده بود. از یک طرف خیلی ناراحت و عصبی
بودم که من از لحاظ سکس هیچ چیز واسه محرابه کم نذاشته بودم و دلیل خیانتش رو نمی
دونستم و از یک طرف دیگه به خاطر اینکه یک بهانه بسیار عالی واسه دوستی با شهین و
کردن او پیدا کره بودم منو خوشحال و راحت می کرد. طرفهای غروب بود که احساس کردم بد
جور گر سنمه رفتم سر یخچال یک چیزی پیدا کنم و بخورم که دیدم چیز به درد بخور و باب
میل من پیدا نمی شه. یک ان قاطی کردم پیش خودم گفتم :جنده خانوم فقط بلد بود به
وسائل ارایشی هاش برسه که مبادا چیزی از مد روز عقب بیفته. دیدم در حال حاظر هیچ
چیز مثل یک پیتزا نمی تونه منو اروم کنه . واسه همینم سریع لباسام رو پوشیدم که برم
پیتزا فروشی یک پیتزا بخرم و بیام حسابی دلی از عزا در بیارم. از خونه اومدم بیرون
خدا خدا میکردم سریع یک ماشین گیرم بیاد که برسم اونجا. راسیتش اصلآ حوصله پیاده
روی رو نداشتم. از شانس بد من یک ماشین هم ترمز نزد و من مجبور شدم که یک ربع ساعتی
رو تا اونجا راه برم. رفتم داخل و پیتزا رو سفارش دادم و بعداز گرفتن قبض روی یکی
از صندلیها منتظر نشستم تا پیتزا اماده بشه. تو عالم خودم بودم که دیدم داره شماره
من خونده میشه وبلند شدم و سریع پیتزا رو گرفتم وبه طرف خونه حرکت کردم.توراه که
داشتم می رفتم یهو دیدم که یک ماشین داره پشت سرم بوق می زنه .یواش اومدم کنار که
رد شه دیدم یک اقای مسنی سرش رو از ماشین کرد بیرون گفت:شرمنده جوون که پشت سرت بوق
زدم اخه عجله داشتم... حالا واسه اینکه ناراحت نشی من مسیرم تا اخر همین خیابونه
اگه مسیرت می خوره سریع بیا بالا تا برسونمت. منم از خدا خواسته سریع رفتم سوار شدم
وحرکت کردیم. چیزی گذشت که رسیدیم در خونه ومن از اقاهه تشکر کردم واونم دو باره از
من معذرت خواهی کرد. اومدم جلو در خونه و کلید رو از جیبم در اوردم وانداختم روی
قفل و دررو باز کردم. از پله ها که داشتم میرفتم بالا یهو سایه یک زن رو سمت خونمون
دیدم. اول خیال کردم که محرابه ست. ولی محال بود اون به این زودی ها برگرده.یعنی
دیگه روش نمی شد که برگرده. همینجور کنجکاوانه داشتم بالا رو نگاه می کردم و پله ها
رو پشت سر می ذاشتم که دیدم بله اون سایه کسی نیست غیر از خانوم خوشکله خودم یعنی
شهین جون. تا دیدمش دوباره دست پام رو گم کردم و بدنم داغ شدو قلبم شروع کرد به تاپ
تاپ کردن.... که انگار یکی تو گوشم گفت چیه بدبخت باز یک کس دیدی و مثل این دهاتی
کس ندیده ها حالت کما اومد سراغت؟ این چه وضعیشه؟ خودت رو جمع وجور کن. به هر بد
بختی که بود خودم رو خونسرد گرفتم وگفتم سلام شهین خانوم.. شهین هم سریع روشوبه طرف
من چرخوند و با عشوه گفت سلام اقا عماد ببخشید که حواسم نبود....... راستی اقا عماد
مگه محرابه جون نیستش؟.. اخه هرچی زنگ زدم و هر چی در زدم هیچ کس جوابی نداد دلم
شور زد گفتم شاید طوری شده.... منم سریع گفتم نه شهین خانوم مادر محرابه بنده خدا
مشکل دیابت داره و هر چند وقت یکبار حالش بهم می خوره وبایدیکی پیشش باشه حالا اونم
رفته اونجا که ازش پرستاری کنه.. شهین هم با ناراحتی گفت وای بمیرم ...اگه ازمن
کاری بر میاد بگید تا انجام بدم تورو خدا تعارف نکنید.... نه مرسی شهین خانوم ما
اندازه کافی مزاحمتون شدیم. همین جور که داشتیم صحبت می کردیم یک ان شهین چشمش به
دستم افتاد و گفت : وا اقا عماد یعنی مارو قابل ندونستی شام رو در خدمتتون باشیم که
رفتید پیتزا خریدی؟ گفتم این چه حرفیه شهین خانوم من امشب هوس پیتزا کرده بودم
وگرنه ما که نمک پرورده هستیم. یهو با زیرکی گفتم حالا اگه شما قابل می دونید ما
شام رو در خدمتتون باشیم. شهین یک نگاه معنی دار بهم کرد وگفت: نه مرسی اقا عماد من
باید برم خونه چون منتظر تلفن یکی از دو ستامم. با اجازه تون........ به سلامت شهین
خانوم... در رو باز کردم و رفتم خونه. تو کونم عروسی بود چون مرحله اول با موفقیت
پشت سر گذاشتم یعنی مطلع شدن شهین از خالی بودن خونمون. رفتم داخل اشپزخونه و پیتزا
رو گذاشتم رو میز و رفتم سر یخچال که یک نوشیدنی پیدا کنم که اولین چیزی که خورد به
چشمم بطری دوغ بود سریع اونو برداشتم و نشستم وشروع کردم به خوردن شامم. شام که
تمموم شد یک لیوان دوغ واسه خودم ریختم.داشتم دوغ رو می خوردم که صدای زنگ اومد پیش
خودم گفتم یعنی کیه؟ در رو که باز کردم دیدم شهینه ویک کاسه آش هم دستشه. گفتم شهین
خانوم این چه کاریه اصلآ راضی به زحمت نبودم..... نه بابا چه زحمتی گفتم یک کاسه از
این اش رو واستون بیارم که پیتزا واسه شما نمیشه یک شام درست حسابی....... خوب
بفرمائید تو .... یهو شهین یک نگاه جنده وار بهم کردو گفت : اخه اقا عماد می ترسم
مزاحمتون بشم... گفتم این حرفها چیه می زنید شهین خانوم شما مراحمید .. بفرمائید
خواهش می کنم بفرمائید... شهین یک نگاه به سمت پایین کردو اومد داخل.... یهو چشماش
رو انداخت تو چشمام و گفت.. راسیتش اقا عماد این کاسه اش بهونه ای بود که من بیام
اینجا چون من فردا باید واسه یک پروژه تحقیقاتی که تو شرکت به من محول شده کارم رو
تحویل بدم . واسه همین هم یک کمی از اون مونده که باید به یک سایت اینترنتی مراجعه
کنم که اطلاعات لازمه رو جمع اوری کنم.. راسیتش کامپیوترمون به خاطر دسته گل به اب
دادن سعیداقاpower اون سوخته و من هنوز وقت نکردم که اونو ببرم واسه تعمیر این بود
که گفتم این موقع کافی نت هم باز نیست ودیدم که نزدیک ترین راه اینه که بیام مزاحم
شما بشم و از کامپیوتر شما استفاده کنم . به همین خاطر هم الکی به مامانم گفتم که
می خوام یک سری برم پیش محرابه جون و بیام. داشتم از خوشحالی سکته می کردم..نه چک
زدم نه چونه کس با پای خودش اومد تو خونه..... گفتم کار بسیار خوبی رو کردید که
اومدید اینجا..همه وسائل این خونه متعلق به خودتونه اگه چیز دیگه ای هم لازمتون شد
خداوکیلی تعارف نکنید... شهین هم با یک عشوه و ناز خاصی گفت:مرسی اقا عماد امیدوارم
که بتونم جبران کنم.. منم تو دلم گفتم اگه تو بخوای همین امشب جبران میشه فقط اگه
بخوای...... منم سریع کامپیوتر رو که تو اتاق بود نشونش دادم گفتم اینم کامپیوتر در
خدمت شما.. شهین هم گفت ممنون اقا عماد فقط با اجازتون من یک زنگ خونمون بزنم..این
رو گفت ورفت سراغ تلفن و شماره خونشون رو گرفت.....الو...الو سلام مامان جون..
میخواستم بگم که من واسه تموم کردن پروژه ام امشب رو تا دیر وقت پیش محرابه جون
هستم تا از کامپیوترشون استفاده کنم .... می خواستم اطلاع بدم که دلتون شور نزنه
.... باشه مامان سعی میکنم زود بیام..... باشه... خداحافظ.. وای دیگه بهتر از این
نمیشد انگار همه مسائل داشت خود به خود حل میشد.یک ان یک چیزی فکرم رو مشغول کرد
انم هم سعید بود... سریع از شهین پرسیم. راستی سعید اقا کجاست؟ شهین هم گفت: اون
الان توی یکی از این کافی شاپها داه با یک مشت الاف تر از خودش وقت گذرونی میکنند.
هرشب کارشه وتا ساعت2 بیرونه.... عالی شد خیالم از دست اون حرومزاده هم راحت شد..
شهین گفت خوب من دیگه با اجازه تون میرم تو اتاق تا کارم رو شروع کنم.. منم گفتم
بفرمائید اجازه ما هم دست شماست.. وقتی رفت توی اتاق چادرش رو از سرش
برداشت....وااااااااااااااااااااااااااای خدا جون چی می دیدم ...عجب هیکل ناز
ومیزونی داشت یعنی من عمرا همچین هیکلی رو تا حالا ندیده بودم حتی هیکل محرابه..وای
اون رکابی قرمز و شلوارک لی ابی با اون رونهای بدون مو هر بیننده ای رو بی هوش و
دیوانه می کرد.....دیگه داشتم از حشر می مردم . حالت جنون بهم دست داده بود
وصادقانه بخوام از احساس اون لحظه ام بگم میتونم بگم که قفل کرده بودم واقعآ قفل
کرده بودم....توی حال و هوای خوردن اون هیکل ناز بودم که یهو گوشی موبایلم ز نگ
خورد نگاه کردم دیدم معاون رئیس اداره مونه.میخواستم جواب ندم که پیش خودم گفتم نه
.. حتمآ کار مهمی داشته که این موقع بهم زنگ زده..... الو... سلام .... مخلصیم جناب
ابوابی... امرتون؟......... همینجور که داشتم حرفمو می زدم رفتم تو اشپز خونه روی
یکی از صندلیها نشستم...بله ..بله .. اون پرونده رو فاکس کردم واسه بندر عباس پس
فرداش جوابش اومد که گفتند مدارک لازمه اش ناقصه و باید تکمیل بشه ....بله...
چشم...چشم ...تو اولین فرصت که اومدم اداره یک نگاهی بهش می ندازم.....قربون شما...
خداحافظ...گوشی رو گذاشتم رو میز و رفتم ببینم خانوم کسه در چه حاله؟... با تعجب
دیدم که در اتاق بسته ست...گفتم لابد موقعی که من داشتم با مهندس تلفنی صحبت می
کردم تمرکزش ریخته بهم ودررو بسته .یک ان احساس شرمندگی بهم دست داد چون واقعآ بلند
صحبت کردن با تلفن واسه من یک مشکل شده بود وچندین بار هم محرابه این موضوع رو بهم
گوشزد کرده بود...یک ان حس کنجکاویم همراه با شهوت منو به سمت قفل در اتاق کشوند
چشمم رو بردم نزدیک سوراخ قفل....... واااااااااااااااااااااااای خدا یعنی واقعیت
داشت؟ پلکهامو دوباره بهم زدم که شاید خواب نباشم.. بله شهین خانوم بجای سایت
تحقیقاتی رفته بود داخل یک سایت سکسی که همش عکس و کلیپ های بکن بکن داخلش بود.. یک
دستش روی کیبرد بودو دست دیگه ش هم داخل اون شلوارک وداشت اون کس نازنینش رو می
مالید.. اقا کیره می گفت بپر داخل و کاررو تموم کن.ولی یک حس هم می گفت صبر کن حالا
زوده...یواش یواش شلوارکش رو هم کشید پائین تر ورکابیش رو زد
بالا..وااااااااااااااااااااااااای خدا خدا دیگه داشتم می ترکیدم .. فکر اینکه اون
دوتا سینه ناز که تا لحظاتی دیگه توی دهنمه داشت منو به مرز جنون می رسوند..بیچاره
فکر کرده بود حالا که در رو بسته من حتمآ واسه اومدن تو در میزنم واجازه میگیرم که
اینجوری خودش رو راحت روی صندلی ولو کرده بود وداشت با کس و سینه اش ور میرفت.. نمی
دونست کیر وقتی پاشد ادب که خوبه تمام قوانین روی زمین هم رو زیر پا میذاره تا به
مقصودش برسه..دیگه نتونستم طاقت بیارم با دست لرزون در رو با شتاب باز کردم..... یک
ان شهین سر جاش خشکش زد...اصلآ انتظار اینو نداشت که من اینجوری وارد اتاق بشم و
غافل گیرش کنم..سریع نفس نفس زنون وبا لکنت زبون گفتم....معذرت...می خوام ششهین
جون.. اصلآ نمی خواستم این جوری بشه ..ولی...ولی.دیگه نمی تونستم لامسب از موقعی که
چندروز پیش بعداز مدتها که از عروسیمون می گذشت دیدمت دیوونت شدم.. خدا وکیلی دیگه
شب خواب نداشتم.. هرشب خواب می دیدم دارم باهات سکس میکنم... اونم نگاهی خمار به من
کردو با صدایی که شهوت و جنده گی ازش می بارید گفت:حالا که اینطور شد پس بذار منم
بگم.. تو میگی از چند مدت پیش که منو دید دیوونه شدی ولی من یک عمر دیوونت بودم وتو
خودت نمی دونستی.. باور کن از همون شب عروسیتون من این حس اومد سراغم.. مگه ندیدی
که موقع رقصیدن چه جوری جلوت کون تکون می دادم.. ولی تو دوزاریت نمی افتاد.. باور
کن چندوقت پیش که محرابه به من زنگ زد وگفت داریم دنبال خونه می گردیم چنان خوشحال
شدم که می خواستم بال در بیارم.چون می دونستم با اومدن شما به اینجا من هم سریع به
ارزوم یعنی خوردن اون لبات می رسم. این رو گفت وسریع بلند شد دیوانه وار لباش رو
گذاشت توی لبهام.. دیگه داشتم از شدت هیجان غش میکردم..با دیوانگی هر چه تمامتر
شروع کردیم به خوردن لب همدیگه.. وای خدا یک بر یک حریص تر بودیم.هر چه می خوردیم
بیشتر تشنه می شدیم. اب دهان شهین واقعآمثل عسل بود ..دیگه داشتیم لب همدیگه رو از
جا می کندیم.ملچ ملچ ملچ لبامون خونه رو برداشته بود..من چنان داغ شده بودم که دیگه
داشتم اتیش می گرفتم..لبهامو به بدبختی از لباش جدا کردم ورفتم سراغ اون سینه هایی
که یک موقع از روی مانتو منو دیوونه می کرد ولی حالا لخت لخت تو دستای من و توی
دهنم بودم.......مکیدن خوردن سینه ها که شروع شد حرارت بدن شهین ده برابر
شد..ااااااااااااااااااااااااخ خدا.. واااااااااااای ..بخور بخور... عماد جون دارم
میممیرم... بخور زبونت رو بکش لای سینم.اه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه.. این کار رو که
کردم داشت از شدت حشر به جنون میرسید.......همینجور که سینش رو داشتم می خوردم بغلش
کردم وبردمش توی اتاق خوابم و پرتش کردم رو ی تخت خوابم.سریع لباس هامو در اوردم ور
فتم طرفش..دوتا پاهاش رو گرفتم بال و بینی ام رو بردم نزدیک کسش. وای خدا جون داشتم
ازبوی ناز کسش دیوونه می شدمرفتم پایین تر به درسوراخ کونش که رسیدم چنان بی اختیار
شدم که با ولع هرچی تمومترشروع کردم به خوردن کس وکون جیگرم..دوستانی که خوردن کس
کون رو تجربه کرده باشن می دونن من چی میگم.. وااااای. خدا هر چی میخورم کسش خوشمزه
تر می شد.لای کسش رو که باز کردم قرمزی کسش که پیدا شد دلت می خواست زبونت رو تا
اخر بکنی توش..شهین هم که از شدت شهوت چنگ اندخته بود داخل موهام وداشت موهام رو از
جا می کند. یک ان منو پرت کرد به عقب گفت نوبتی هم که باشه نوبت ساک زدن منه. این
رو گفت شروع کرد به ساک زدن..ااااااخ احساس کردم که کیرم رفت داخل کیسه اب
جوش..چنان حرارت شهین رفته بالا که دیگه داشت می سوخت..کیرم رو تا ته میکرد توی
حلقش و در میا ورد .. بار دهمی چنان کیرم رو کرد توی حلقش که دیگه عقش گرفت.گفتم
شهین جو ن بسه دیگه . می خوام بکنمت.... میخوام بکنم توی اون کس سفید و نازت..اون
پاش رو با ز کرد با صدایی که بیشتر شبیه جیغ بود گفت بیا.. بیا..جرش بده جرش بده..
منم کیرم رو گذاشتم دم کسش اومدم که فشار بدم یهو پرسیدم.. راستی شهین مگه تو
اوپنی؟ شهین گفت اره.. گفتم کی اوپن شدی؟گفت هیچی بابا اوایلی که جلق زدن رو یاد
گرفته بودم یک روز خونمون خالی شد ومنم یک فیلم سوپری رو که از همکلاسیهام گرفته
بودم رو از تو کمدم در اوردم و گذاشتم رو دستگاه نشستم نگاه کردم.یهو چنان تحت
تآثیر اون فیلم قرار گرفتم که یک ان دیدم انگشت سبابه ام تا ته تو کسمه ودستم خونی
شده.. اینو که گفت یک ان دلم سوخت..ولی دیگه کاری بود که شده بود..سر کیرم رو اروم
کردم توش.. دیدم یک ناله شهوت انگیز کرد و گفت .. بکن بکن .. میخوام کیرت رو حسابی
سیر کنی.. وای وقتی همه کیرم رو هل دادم توی کسش داشت از شدت دردو شهوت میمرد.. اخه
تا حالا شاید این سومین کیری بود که به قول خودش می خورد.اااااااااااااااااااااه
واقعآ هم راست می گفت عجب کس تنگی داشت.باور کنید کیر ادم خم میشد تا بره
توش..وااااااااای خدا جون هر چه عقب جلو می کردم بیشتر می
مردم..وااااااااااااااااااااااااااااااااااااای عماد..بکن
عماد..اووووووووووووووووووووووووووف جرم بده جرم بده...همینطور که داشتم تلمبه
میزدم کیرم رو دراوردم گفتم حالا زانو بزن زانو که زد کیرم رو از عقب کردم تو کسش.
وشروع کردم به تلمبه زدن...وای ازشدت شهوت دیگه حواسم به تلمبه زدن هام نبود چنان
میزدم که تمام بدن شهین به لرزه می افتاد. شهین هم که از شدت درد وشهوت یکی از
بالشها رو گاز گرفته بود وداشت جیغ می زد....کیرم رو کشیدم بیرون.اون سورا خ کونش
چنان وسوسه انگیز بود که انگار داشت باهات حرف می زد.قبل از که بکنم توش شهین گفت
عماد جون بذار یک کم ساک بزنم بعد بکن تو کونم. گفتم بیا
عزیزم..واااااااااااااااااااااااای دوباره ساک زدن دیوانه وارش شروع شددیگه داشت
ابم میومد که هلش دادم عقب و گفتم کافیه می خوام ابم رو بریزم توی اون کون سفید و
نرم گوشتیت.سریع زانو زدو کونش رو طاقچه کرد طرفم گفت زود باش زودباش دیگه...منم یک
تف انداختم سر کیرم و گذاشتم در کونش یواش هل دادم توش دیدم یک کم درد کشید بعد
سریع خودش شروع کرد به عقب و جلو کردن.اوووووووووووووووووووووووووووف داشتم دیوونه
میشم. مثل اینکه خیلی دردش نمیومد معلوم بود از عقب زیاد داده.اه ه ه ه ه ه ه ه ه
عماد واااااااااااااااااااااااای عماد جونم بگآء منو بگا تا ته بکن توش بکن
اوووووووووووووف بکن محکم محکم محکمتر... اوووووووه ..واااای بزن بزن وای
کونم...همینطور که داشتم تلمبه میزدم احساس کردم که تمام وجودم می خواد از کیرم
بزنه بیرون..وااااااااای داره میاد داره میاد...اااااااااخ تکون نخور تکون نخور ..
اااااااااااخ احساس کردم کیرم منفجر شد.. با نیروی هر چی تمامتر ابم رو ریختم توی
کونش..شهین هم جیغ زد..وااااااااااای جون سوختم سوختم... وای خدا جون..... من که دی
گه نا نداشتم راه برم .. هر دو مون واسه 10 دقیقه افتادیم روی تخت. بعداز 10 دقیقه
بلندشدم لب شهین رو بوسیدم وازش تشکر کردم. شهین هم منو بوسید و اومد لباساش رو تنش
کنه که گفتم شهین جون حموم نمی خوای بری؟.شهین هم گفت نه مرسی الا اگه برم خونه شک
می کنن رفتم خونه خودم میرم. گفتم باشه هر جور میلته. دوباره اون لبای نازش رو
بوسیدم وتا دم در بدرقه اش کردم وچشمام انداختم تو چشماش گفتم شهین بابت هم چیز
ممنونم و اونم گفت من هم همچنین.این رو گفت و خداحافظی کردو رفت. وقتی رفت هنوز
باور نمی کردم که الان من وشهین داشتیم با هم حال می کردیم. سریع رفتم توی حموم دوش
رو باز کردم. زیر دوش که بودم یک ان یاد محرابه افتادم. ولی گفتم بذار یکماهی خونه
پدرش باشه که هم ادب بشه و هم من دلی از عزا با شهین جونم در بیارم... تا اوون باشه
دیگه به غریبه کس نده.

عکس سکسی خارجی


[patricia12[1].jpg]


 



[patricia14[1].jpg]


 



[1.jpg]


 



[2.jpg]


 



[3.jpg]


 



[patricia05[1].jpg]


 



[patricia15[1].jpg]

انزال زودرس و روش درمان آن

 




enzal-zodras.jpg



امروز ميخواهيم به يكي از شايع ترين مشكلات جنسي
مردان بپردازم ، مشكلي كه به عقيده كارشناسان بيش از يك سوم مردان با آن دست به
گريبان اند !


 



بله ، شك نكنيد ، موضوع بحث انزال زودرس يا به
اصطلاح عامه سستي كمر ميباشد ، اگر شما هم با اين مشكل دست و پنجه نرم ميكنيد ، تا
انتهاي مقاله را بخوانيد تا از شر اين آفت جنسي خلاص شويد !


 



انزال زود رس به چه معناست ؟


 



از نظر علم روانشناسي :
انزالي كه بر خلاف ميل شخص و بدون كنترل او انجام ميگرد را انزال زود رس گويند كه
بر طبق آن فرد از زمان انزال و كيفيت رابطه ناراضي است و اين نارضايتي ميتواند يك
طرفه يا دو طرفه باشد ، به طوريكه حتي اگر شريك جنسي فرد از زمان انزال ناراضي باشد
، انزال را زود رس گويند . ( مثلا اگر مرد در ۸ دقيقه ارضاء ميشود و زن در ۱۰ دقيقه
، انزال را زود رس گويند اما اگر مرد در ۲۰ دقيقه ارضاء شود و زن در ۱۰ دقيقه ،
مورد را مربوط به انزال زود رس نميدانند )


 



از نظر علم پزشكي :
انزال كمتر از دو دقيقه كه بدون كنترل شخص انجام گيرد را انزال زود رس گويند .


 



دلايل ايجاد انزال زود رس در مردان :


 



۱ – عوامل رواني بازدارنده
( عواملي مانند اضطراب در حين سكس ، احساس گناه يا افسرده گي ميتوانند موجب انزال
زود رس شوند )


 



۲ – فاصله زياد بين روابط جنسي
( وقتي كه احساسات جنسي بين زوجين متراكم ميشود ، معمولا كنترل يك باره آنها سخت
ميشود و منجر به انزال زود رس ميشود ! )


 



۳ – تجربه جنسي كم
( بيشتر افراد در اوايل زندگي زناشويي دچار اين مشكل ميشوند و به مرور زمان با
تجربه بيشتر مشكلشان رفع ميگردد )


 



۴ – عوامل پزشكي بازدارنده
( عواملي نظير آسيب جسمي ، تداخلات دارويي در هنگام درمان بعضي بيماري ها و مشكلات
هورموني از جمله عوامل پزشكي هستند كه منجر به انزال زود رس ميشود )


 



روش هاي درمان انزال زود رس :


 



۱ – درمان هاي موضعي :
استفاده از كرم هاي بيحس كننده مانند ژل ليدوكابين ۲% و اسپري هاي بيحس كننده
ميتواند در بهبود انزال زود رس موثر باشد . ( ژل ۲% ليدوكابين + كرم پريلو كابين
۲.۵% + كشيدن كاندوم بر روي آلت تناسلي باعث افزايش زمان انزال ميشود و استفاده از
اسپري هاي بيحس كننده به دليل ايجاد حالت تكرر بعد از مصرف زياد توصيه نميشود )


 



۲- درمان هاي دارويي :
دارو هاي مهار كننده بازجذب سرتونين و ضد افسرده گي در درمان انزال زود رس موثر اند
، بر فرض مثال ميتوان به داروهاي خانواده اس اس آر آي ، اشاره كرد كه شامل
داپوكستين ، فلوكستين ، پاروكستين و سرتالين ميباشند و همچنين گه گاه داروي وياگرا
را توصيه ميكنند . ( درمان هاي دارويي را در مراحل حاد بيماري كه بيماري از فاز
پزشكي وارد فاز رواني شديد شده و موجبات مشكلات عديده در روابط فرد شده است ، تجويز
ميشوند و استفاده بدون نظر پزشك از اين داروها به دلايل ماهيت هاي اعتياد آور و
شرطي كننده و گه گاه تكرر جنسي و همچنين آمار بالاي خودكشي در اثر استفاده از
داروهاي ضد افسرده گي ، توصيه نميشود ، لذا در صورت تمايل به استفاده از اين روش
حتما قبلا با يك متخصص سايكوتراپ يا روانكاو مشورت كنيد )


 



۳ – درمان هاي رفتاري :
اين نوع درمان ها از موثر ترين و سالم و بدون عارضه ترين نوع درمانها ميباشند و بر
طبق آنها فرد به جاي استفاده از دارو يا مواد مصنوعي با استفاده از روش هاي آموزشي
رفتاري ، سعي ميكند كه رفتار و احساسات جنسي خود را كنترل كند ( در بيشتر مواقع اين
روشها اولين پيشنهاد براي درمان ميباشند ) ، اين روشها به هفت بخش تقسيم ميشوند كه
شامل :


 



تكنيك ماستر و جانسون :
اين روش شامل يادگيري ، تشخيص و كنترل احساسات و رفتارهايي است كه منجر ميشود فرد
به اوج نقطه لذت جنسي برسد و انزال صورت گيرد ، اين روش نياز به اراده و تمرين زياد
دارد ، اما از جمله موثرترين روشهاي درماني است كه تاكنون براي درمان انزال زود رس
شناخته شده است ، بر طبق آن فرد در ابتدا توسط خود يا شريك جنسي اش ، تحريك ميشود و
هر بار كه به نزديكي نقطه اوج لذت جنسي ميرسند ، عمل تحريك را متوقف و بعد از چند
لحظه كه احساسات فروكش كرد ، دوباره اقدام مينمايند ، بعد از چند روز تمرين اوليه ،
سكس به روشي كه مرد در زير و زن در بالا قرار ميگيرد عمل تكرار ميشود به اين صورت
كه مرد در زمان نزديك شدن به اوج نقطه جنسي با آگاه كردن زن كه در اينجا كنترل
عمليات جنسي را در دست گرفته ، او را باخبر ميسازد تا رابطه را كنترل كند ، بر طبق
اين روش كه از جمله بهترين روشهاي درماني است ، فرد بعد از چندين هفته تمرين و
ممارست ، به مرحله اي ميرسد كه كنترل رابطه جنسي برايش شرطي ميشود و ميتواند با
كنترل احساسات سكسي خود ، هم زمان رابطه جنسي اش را زياد كند و هم شريك جنسي اش را
ارضاء كند . ( كليه اصول اين روش بر پايه تحريك و توقف قبل از نقطه اوج لذت جنسي
ميباشد ، لذا از جمله بهترين روشها براي افزايش مهارت جنسي محسوب ميشود )


 



تكنيك فشار :
بر طبق اين روش با فشار دادن انتها يا سر آلت تناسلي قبل از انزال ، از انزال
جلوگيري ميشود كه دليل جلوگيري كردن آن اين است كه با فشار آوردن به اين نقاط فشار
خون در اين نقاط كم ميشود و درنتيجه نعوظ يا اركيسون كم ميشود و انزال دير انجام مي
پزيرد .


 



خود ارضائي قبل از انجام سكس
( اين روش به دليل منحرف كردن سكس توسط استمناء هاي غير طبيعي خيلي توصيه نميشود )


 



پوزسيون خوب هنگام مقاربت :
روش هاي معمول ( مرد در بالا ) كمك خيلي زيادي به درمان انزال زود رس نميكند ، براي
درمان ميبايست از روشهاي جنسي كه در آن مرد به پشت خوابيده و زن در رو عمليات جنسي
را با فعاليت زياد كنترل ميكند از جمله بهترين روشها براي درمان ميباشند .


 



تعدد مقاربت :
زياد كردن تعداد سكس در طول هفته و روز ميتواند به در مان زود انزالي كند به طوريكه
اگر هفته اي دو بار سكس داريد و آن را تبديل به هفته اي ۴ الي ۶ بار برسانيد ، بعد
از چند هفته مشكل زود انزاليتان تا حدودي رفع ميشود .


 



اورال سكس :
سكس زباني يا به اصطلاح عامه ساك زدن قبل از مقاربت ميتواند كمك زيادي به آرام شدن
آلت مردانه در هنگام سكس شود و به درمان زود انزالي كمك كند .


 



استفاده از كاندوم :
استفاده از كاندوم و بخصوص از نوع بيحس كننده آن كه در بازار به فرواني موجود است ،
ميتوان به دليل كمتر كردن ميزان تماس آلت جنسي مردانه ، باعث رفع زود انزالي شود .


 



۴ – درمان هاي رواني – عاطفي :
يكي از بهترين ها و موثرترين روشها براي رفع انزال زود رس و افزايش لذت در روابط
زناشويي ، جايگزيني عشق بازي در رابطه جنسي است ، بديهي است كه در زمانيكه عشق بازي
در رابطه جنسي برقرار باشد و دو طرف در حال عشق بازي بايكديگر اند ، ديگر زود
انزالي معني خود را از دست ميدهد ! كارهايي مثل نوازش ، تحريك كلامي و بدني زن قبل
از دخول و كارهايي مانند توجه و دادن احساس قدرت به مرد در رابطه كه در پست هاي
قبلي وبلاگ نوشتم ، ميتوانند به اين مهم كمك كنند . ( به طور خلاصه اگر زن و مرد در
هنگام سكس مشغول عشق بازي باشند به دليل اينكه رضايت جنسي هر دو طرف ايجاد ميشود ،
زود انزالي به طور كلي برطرف ميشود )


 



۵ – درمان هاي سنتي و گياهي :
دمكرده گل شقايق و دارچين و همچنين سياه دانه و بخته سنجد در روغن زيتون باعث دير
انزالي يا به اصطلاح سفتي كمر ميشود ، همچنين ماليدن حنا هم در بعضي از متون قديمي
آمده شده ( صحت علمي روشهاي فوق تاييد نشده و بيشتر تجربي اند ! تا علمي ! )


 



جمع بندي و نتيجه گيري :


 



زود انزالي در اصل مشكل يا بيماري محسوب نميشود
و ميتوان گفت كه اين وسواس فكري افراد و اضطراب آنها از داشتن يك رابطه با كيفيت
است كه منجر بروز اين امر ميشود ، لذا كاهش اضطراب و حفظ آرامش در كنار كنترل بدن و
احساسات با تمرين بيشتر بهترين راه كار براي پيشگيري و درمان اين مشكل اند و از همه
بهتر و مهمتر اضافه كردن عشق بازي به رابطه جنسي است كه اگر با حركاتي چون نوازش +
تحريك سينه ، لاله گوش و كليتوريس ( چوچوله ) + استفاده از كلمات عاشقانه در هنگام
سكس ، همراه شوند ديگر معنايي به عنوان زود انزالي و عدم رضايت جنسي بين زوجين معني
پيدا نميكند .


 



در پايان جا دارد به چند حديث كه در مورد زود
انزالي روايت شده اند اشاره و درنهايت اطاله كلام كنم :


 



حضرت محمد ( ص ) ميفرمايند :
« چون كسي خواهد كه با زن خود جماع كند به روش مرغان به نزد او نرود ، بلكه اول با
او دستبازي و خوش طبعي كند و بعد از آن جماع كند »


 



تفسير حديث : حضرت (ص ) فرموده اند كه همان اول
كار فوري نرويد سراغ دخول ، بلكه با نوازش كردن و تحريك لمسي و زباني همسرتان را
براي دخول آماده كنيد و بعد به انجام مقاربت بپردازيد . ( اگر فقط همين حديث را
اجرا كنيد و سر لوحه زندگي سكسي تان بكنيد به عالم و آدم قسم كه ديگر مشكلي به نام
عدم رضايت جنسي ، تكراري شدن براي همديگر و زود انزالي دچار نمي شويد ! حال برويد و
بگوييد كه اسلام ديني است خرافي و با مقتضيات زمان هماهنگ نيست ! )


 



حضرت علي ( ع ) ميفرمايند :
« هركسي كه ميخواهد با زن خود نزديكي كند ، تعجيل نكند كه زنان را كارها ميباشد »


 



تفسير حديث : حضرت به مانند پيامبر بزرگوار
اسلام تاكيد دارند كه عجله در سكس نادرست است و بهتر است قبل از انجام عمل دخول با
عشق بازي همسر را براي انجام اين كار آماده كرد ، اين را علم روز دنيا هم ثابت كرده
كه اگر سكسي اين چنين شروع و خاتمه يابد به دليل ارضاء شدن زن و ايچاد مهرو عطوفت
بين زوجين ، موجبات پايداري زندگي زناشويي فراهم ميشود .

ارگاسم (اوج لذت جنسی) را بهتر بشناسیم




اوج لذت جنسی یا اُرگاسم، حالت فرح‌بخش
روانی و جسمانی است که در اثر تحریک جنسی به دست می‌آید و در مردان با انزال
همراه است. به هنگام ارگاسم ماهیچه‌های لگنی منقبض شده و رعشه‌های خفیفی در
بدن زن و مرد روی می‌دهد.


 


پس از ارگاسم مرحله آرامش آغاز می‌رود که
طی آن بدن سست شده و به حالت عادی باز می‌گردد.


 


ارگاسم در مردان :


 


تحریکات جنسی و اروتیکی سبب ساز تغییرات
گسترده‌ای در بدن می‌شود. زمانی که زن و مرد در اثر کنش جنسی تحریک می‌شوند،
تپش قلب دو جنس سریعتر می‌شود و فشار خون در بدن افزایش می‌یابد. این افزایش
در اندام تناسلی مردان موجب بزرگتر شدن آلت مردانه و سفت شدن بدنه آن می‌شود
که نعوظ ( شق کردن ) نامیده می‌شود. همچنین افزایش ترشح تستسترون (هورمون
جنسی مردانه)، اندورفین (ترشحات عصبی ضد درد) که کارکردی مشابه تریاک دارند،
اکسی توسین و وازوپرسین ( هورمون‌هایی که علاقه به روابط اجتماعی را افزایش
داده و به ایجاد اعتماد میان افراد کمک می‌کند.) در خون موجب بالا رفتن احساس
خوشی و ایجاد تنشهای مثبت عصبی می‌شود. رفته رفته این تغییرات در جریان مداوم
سکس و عمل جنسی اوج لذت و یرانگیختگی را موجب می‌شود به ناگاه این تحریکات و
تنش‌ها فروکش می‌کند. این حالت را اصطلاحا ارگاسم یا اوج لذت جنسی می‌نامند
که معمولا چند ثانیه دوام دارد. در هنگام ارگاسم مرد, انزال (خروج منی ) صورت
می‌گیرد.


 


ارگاسم در زنان :


 


ارگاسم در زنان از فرایند پیچیده تری نسبت
به مردان پیروی می‌کند، به همین دلیل زمان بیشتری می‌برد تا یک زن به اوج لذت
جنسی و ارگاسم برسد (به طور میانگین ۱۰ تا ۲۰ دقیقه). ارگاسم در زنان طی یک
روند اوج گیری و یک روند تخلیه دارد، به طوری که زمان خاصی برای بوجود آمدن
آن نمی‌توان مشخص کرد و ممکن است زمان آن تا یک دقیقه طول بکشد. درحالی که
نشانه ارگاسم مردان انزال و خروج منی است.


 


بسياري از زنان در زندگي زناشويي خود
هيچگاه ارگاسم را تجربه نمي كنند و در موارد زيادي وانمود مي كنند كه ارگاسم
شده اند.چـرا خـانـم هـا تـصـور مـي كـنـند تـوانايي رسيدن به اوج لذت جنسي
را ندارند؛ آيا ميـدانيد كه تمام خانم ها قادر به رسيـدن به اين مرحله مي
باشند؟


 


بله؛ حقيقت دارد! شايد در مورد انزال
خانمـها چـيـزهايي شنيده باشيد و يا مانند خيلي از افراد، اصلاً بـه هيچ وجه
با آن آشنا نباشيد.


 


بسياري از مردان نيز تنها يك سطح از ارگاسم
را تجربه مي كنند و اطلاعي از روشهايي كه مي تواند باعث شود تا لذتي عميق تر
و طولاني تر همراه با انزال مني بيشتر را تجربه كنند ، ندارند.


 


آيا مي دانيد ريشه و علت پنهان بيش از 50
درصد طلاقها نارضايتي جنسي ميباشد؟


 


امروزه داروها و مواد شيميايي مختلفي با
اسامي گوناگون در داروخانه ها و فروشگاه هاي اينترنتي با قيمتهاي بسيار گزاف
به فروش مي رسند اما آيا آنها تاثيرگذار هستند؟


 


چاره كار تنها آموختن شيوه ها و تكنيك هاي
علمي و جديد و بالا بردن سطح اطلاعات است


 


آموزش علمي روابط بين زن و مرد بي حيايي
نيست بلكه يك نياز ضروريست كه متاسفانه در كشور ما اين آموزش به مردان و زنان
ايراني يا داده نمي شود و يا از راههاي نا مناسب (فيلمهاي پو…ن) مي رسد كه در
نتيجه آسيب هاي جدي به روابط زوجين مي زند.







ما باید مسایل جنسی را از چه کسانی یاد بگیریم؟


می 20, 2010 توسط aramiss




ما باید مسایل جنسی را از چه کسانی
یاد بگیریم؟


 


از پدر و مادرمان؟ دوستانمان؟‌ مگر
آنها چقدر در این زمینه تخصص دارند؟ مگر آنها اطلاعاتشان را در این زمینه از
چه کسانی گرفته‌اند؟ آیا از کسانی به جز پدر و مادرشان و یا دوستانشان؟ نه!
من واقعا تاسف می‌خورم که ما متخصصان داریم در این مملکت زندگی‌ می‌کنیم،‌
آن‌وقت بسیاری از هموطنانمان نمی‌دانند که این خصوصی‌ترین و مهم‌ترین اطلاعات
زندگی مادیشان را باید از کجا و چطور به دست بیاورند؟ تاسف می‌خورم که بسیاری
از هموطنانمان نمی‌دانند رفتار جنسی بهنجار یعنی چه؟ و افتخار می‌کنم که
آموزگار مسایل جنسی ام.‌


 


یادم هست که سال ۱۳۶۲ در خصوص آموزش‌های
اولیه مسایل جنسی در مسجد سخنرانی کردم. آن روز، بعضی‌ها در اوایل صحبتم خیلی
خشمگین به من نگاه می‌کردند، اما در اواخر جلسه احساس کردم که همه نگاه‌ها
صمیمی‌تر و همراه‌تر شده و حتی در انتهای جلسه از من تشکر کردند و تشویقم
کردند که این کار را ادامه بدهم.حقیقت این است که حتی از نظر مذهبی هم ما
مکلفیم که تمام تعالیم جنسی را قبل از ازدواج یاد بگیریم.


 


گرمیجات؟!‌


خیالتان را راحت کنم: گردو، پسته، بادام و
سایر گرمیجات هیچ ارتباطی با غریزه جنسی ندارند. اگر قرار بود تمام مسایل و
مشکلات جنسی با پسته و گردو حل بشود،‌ بنده و امثال بنده به جای این که ۲۷
سال مداوم درس بخوانیم و امتحان بدهیم و زحمت بکشیم،‌ می‌رفتیم مغازه
گردوفروشی باز می‌کردیم!‌


خیالتان را از مسئله مهم‌تری هم راحت کنم:‌
مسئله ارتباط زناشویی، ربط چندانی به دستگاه تناسلی هم ندارد. نظام جنسی ما
توسط مرکزی در مغزمان کنترل می‌شود و همین مرکز است که تمام سیستم‌های تناسلی
را به حرکت درمی‌آورد. محل این مرکز در مغز میانی و در سیستم لیمبیک است.
لابد تجربه کرده‌اید که همه‌مان وقتی که افسرده‌ایم یا وقتی اضطراب داریم و
یا وقتی که عصبانی هستیم، دیگر میل جنسی نداریم. چرا؟ چون فرمانِ میل و
ارتباط جنسی باید از بالا صادر شود، از مغز. و طبیعتا این فرمان در حالت
افسردگی، اضطراب و عصبانیت صادر نمی‌شود. ‌


بعد از مغز، همه چیز در کنترل هورمون‌ها و
غدد مترشحه داخلی است: هیپوفیز، هیپوتالاموس، تیرویید، آدرنال، بیضه و
تخمدان. هر کدام از اینها که نام بردم، اگر مشکلی پیدا کنند، ما در مسایل
جنسی‌مان به مشکل خواهیم خورد. بعد از هورمون‌ها، نوبت به ژنتیک می‌رسد. یعنی
اشکالات ژنتیکی هم می‌تواند منجر به اشکالات جنسی شود. آنچه بعد از ژنتیک
اهمیت دارد، سیستم خونی بدن است. اگر کم‌خونی داشته باشیم یا اگر دچار
تالاسمی باشیم، در روابط جنسی‌مان مشکل خواهیم داشت. بیماری‌های عفونی مثل سل
و بیماریهایی نظیر دیابت هم می‌توانند ارتباط جنسی‌مان را دچار اختلال کنند.



احساسات مثبت


برای یک ارتباط زناشویی سالم و بهنجار،
آموزش مسایل جنسی قدم اول است اما قدم دوم، داشتن احساسات و عواطف مثبت نسبت
به همسر است. باید همسرتان را صمیمانه دوست داشته باشید. معالجه احساسات منفی
البته کار آسانی نیست. من سال‌هاست که مشاور ازدواجم و گه‌گاه با خودم فکر
می‌کنم که ای‌کاش ما زوج‌های ایرانی ۱۵ یا ۲۰ سال با هم نامزد بمانیم و فقط
یک سال ازدواج کنیم! چراکه به وفور دیده‌ام که بلافاصله پس از آن امضای
کذایی، خیلی چیزها به هم می‌ریزد. به هر حال، اگر زن و شوهر نسبت به هم احساس
مثبتی نداشته باشند در روابط زناشوییشان مشکل خواهند داشت. ‌


بیشتر مردان، طالب زنانی هستند که
قابلیت‌هایشان را تایید کنند و قبولشان داشته باشند. توصیه من به تمام
خانم‌ها این است که از تایید همسرتان غافل نشوید و به قول معروف، تحویلش
بگیرید. این کار برای همسرتان هم تاثیرات مثبت جسمی در پی دارد، هم تاثیرات
مثبت روحی.



اتاق خواب


اتاق خوابی که قرار است ارتباط جنسی در آن
صورت بگیرد، نقش مهمی در سلامت این ارتباط ایفا می‌کند. در اتاق خوابی که آدم
به اضطراب می‌افتد، نمی‌شود یک ارتباط جنسی سالم و آرامش بخش داشت. محیط مورد
نظر باید از هر حیث کاملا امن باشد. اضطراب شایع‌ترین عاملی است که در
سیستم‌های گیرنده مغزی اختلال ایجاد می‌کند. ‌نکات دیگری را هم باید در ساخت
و تزیین اتاق خواب مد نظر قرار داد. از جمله این‌که: رنگ اتاق خواب باید حتما
روشن باشد، نور اتاق باید کافی باشد، آینه باید حتما وجود داشته باشد و بهتر
است که یک موزیک ملایم و بدون کلام هم گوش‌تان را نوازش بدهد چرا که در این
شرایط، مغزتان برای یک ارتباط جنسی سالم، آماده‌تر می‌شود. ‌بدآموزی‌های جنسی
آموخته‌های غلط و غیرعلمی را باید از ذهنمان بیرون بریزیم. خیلی از دختران ما
این حرف غلط را از بزرگترهایشان شنیده‌اند که مردها پس از رابطه زناشویی نسبت
به همسرشان سرد می‌شوند یا از آنها دوری می‌کنند و امثال این حرف‌ها. این
مسئله، بسیار شایع و مهم است. من دختران زیادی را ویزیت کرده‌ام که به خاطر
همین آموزش نادرست، هنگام اولین آمیزش جنسی با همسرشان، آنقدر خودشان را
منقبض کرده‌اند و به خودشان فشار آورده‌اند که دچار <واژینیسموس> شده‌اند.‌


تصورات نادرست مردان هم در خصوص مسایل
جنسی، خیلی رایج و البته تاثیرگذار است. بسیاری از مردان انتظار دارند که در
اولین ارتباط جنسی با همسر‌شان، پرده ضخیمی را به عنوان پرده بکارت به چشم
خودشان ببینند! و یا انتظار دارند که در اولین ارتباط جنسی‌ با همسرشان،
خونریزی شدیدی را شاهد باشند. اما حقیقت این است که پرده بکارت درست مثل مخاط
لب، نازک و ظریف است و آن خون هم که شنیده‌اید- اگر وجود داشته باشد – چند
قطره بیشتر نیست. خلاصه این که تصورات نادرست و آموزش‌های غلط در این خصوص
فراوانند و تاثیرات ذهنی نامطلوبی به بار می‌آورند.


 


بهداشت جنسی‌


زن و شوهر قبل از تماس جنسی باید یک دوش
کامل بگیرند و خودشان را خوشبو کنند. استفاده از صابون خوشبو کننده به همین
دلیل اهمیت دارد. موهای زاید تناسلی باید حتما تراشیده شود و سیستم‌های
تناسلی را هم باید حتما شستشو داد، ترجیحا با ۲۰۰ سی سی آب ولرم و یک قاشق
ساولن مایع.


پس از رعایت بهداشت، نوبت به آرایش می‌رسد،
آن هم یک آرایش کامل. این فرهنگ، حتی از نظر علمی هم، صحیح نیست است که
خانم‌ها بیرون از منزل آرایش داشته باشند اما درون منزل و در مقابل همسرشان
تصور کنند که از این کار بی‌نیازند.


توصیه می‌کنم که زن و شوهر، عطر و
اودکلنشان را هم زود به زود عوض کنند. اصلا خوب نیست که آدم برای یک مدت
طولانی، مثلا سی سال، فقط از یک نوع خوشبوکننده استفاده کند. شاید همسرتان با
عطر و اودکلن تازه‌تان ارتباط بهتری برقرار کند. بعد از رعایت تمام این
مراحل، مغازله و معاشقه آغاز می‌شود. ‌


مراحل اولیه


مغازله با بوسیدن شروع می‌شود، بنابراین
تمیز بودن لب و دهان و دندان مهم است. قبل از معاشقه، از چیزهایی مثل سیگار
که نفستان را بدبو می‌کند، حتما پرهیز کنید. ترجیحا چیزهایی بخورید که نفستان
را خوشبو کند. بوسه معولا با لمس همراه است و منظور از لمس، تماس نرم پوست با
پوست است، همان طور که یک مادر کودکش را نوازش می‌کند. لمس باید روی صورت،
گردن، موها، تنه و . . . و به ملایمت انجام بگیرد. این لمس را خانم‌ها خیلی
دوست دارند و بسیاری از خانم‌ها هم طی همین مرحله، ‌ارضا می‌شوند. متخصصان
توصیه می‌کنند که شوهر از همسرش سوال کند که مایل است کدام قسمت از بدنش مورد
لمس قرار بگیرد. مراحل آخر بعد از این مقدمات، زن برای مقاربت آمادگی کامل
پیدا می‌کند. سیستم کلی مقاربت به شکل قطع و وصل است که منجر می‌شود انبساط
عضلانی مناسبی در مجاری تناسلی خانم‌ها به وجود بیاید. حرکات جنسی باید به
شکل توامان توسط مرد و زن صورت بگیرد و هیچکدام از طرفین هم نباید منفعلانه
عمل کنند. مردان از نظر فیزیولوژیک خیلی زودتر از زنان ارضا می‌شوند. ‌


خروج ترشحات از سیستم تناسلی مرد به معنای
ارضای جنسی است اما در زنان معمولا سیستم تناسلی در طی یک تماس جنسی کاملا
مرطوب است چون غدد ویژه‌ای، نرم و مرطوب کردن مجرا را به عهده دارند. در طی
مقاربت، از رد و بدل کردن کلمات عاشقانه و محبت‌آمیز هم غفلت نکنید و بعد از
آن نیز از ابراز محبت به همسرتان غافل نشوید. مبادا یکی از طرفین دچار این
توهم شود که همسرش او را فقط برای رابطه زناشویی می‌خواهد و بس. این تصور،
تصور زجرآور و آزاردهنده‌ای است.