ادرس جدید پس از فیلتر شدن http://lab2lab1.blogspot.com/

Saturday, December 30, 2006

نادر و دختران همسايه

اسم من نادر هستش دانشجوي رشته کامپيوتر مي خواستم از خاطراتم براتون تعريف کنم .
البته توي اين زمينه من پرخاطره دارم چون که به قول بعضي از دوستام من خيلي حشري هستم و معمولاً تمام فکرو ذکرم دنبال جنس مخالف و لطيف هستش راستش فکر کنم بيشتر به خاطر مهتاب دختر دانشجوي بود که همسايگي ما آمد.
اصلا ً بگذارين از همينجا شروع کنم و خاطراتم رو به صورت قسمت به قسمت و موضوعاتي که برام پيش آمده براتون بگم .
 
آره خونه ما توي يه مجتمع ساختماني خيلي شلوغ و پلوغ هستش و معمولاً تواين جور مجتمع ها همه جور آدمي پيدا مي شه اما از وقتي که مهتاب و سارا دو تا دانشجو به همسايگي ديوار به ديوار ما آمدن از همون موقع اين عطش سيراب ناپذير من به سکس بيشتر و بيشتر شد .
 
راستش شايد باور نکنيد اما از وقتي که من مهتاب رو ديدم اينطور شدم انصافا ً ماه ماه يعني خدا توي خلقت اين دختر کم نگذاشته متاسفانه نمي تونم عکسي از چهره اون رو براتون ارسال کنم والا به هم حق مي دادين حتي وقتي اين دختر اصلا ً آرايش هم نمي کنه مثل يه عروسک مي مونه .هنوز که هنوزه من وقتي اون رو مي بينم نمي تونم جلوي خودم رو بگيرم و سريع توي دستشوئي و ازخجالت کيرمون درمي آييم .
 
البته سارا هم دختر خوشکل و ماماني هست اما در مقايسه با مهتاب واقعاً بايد ببينيد تا قضاوت کنيد.
 
خلاصه سه ماه از اومد اونها گذشته بود و من توي بد کفي بودم و اصلاً هم هيچ رقمي راه نمي دادند تا حداقل يه صحبت کوچيک فقط يه سلام و رد مي شدند. توي يک روز جمعه که روي تخت دراز کشيده بودم و هي مي خواستم توي ذهنم اون و سارا رو لخت تصور کنم و يه دستم هم توي شرتم و داشتم به يادشون با کيرمون ور مي رفتم که آخر کلم داغ شد از سر ناچاري بلند شدم رفتم حمام تا يه دوش آب سرد بگيرم .
 
وقتي توي حمام داشتم لباسهام رو مي کندم صداي شيرآب و دوش حمام همسايه يه لحظه توجه ام رو جلب کرد چي داشتم مي فهميدم واي آره درست بود چرا تا حالا به فکر نبودم حمام همسايه بغلي يعني مهتاب درست چسبيده بود به ديوار حمام ما يکمي که دقت کردم دو دستي زدم توي سرم واي که چقدر من احمق بودم. چون که تا حالا متوجه لوله کشي ساختمان نبودم آره پارسال که همه لوله کشي ساختمان خراب شده بود واسه اينکه هزينه زياد داشت قرارشد لوله ها روکار کشيده بشن يعني از سوراخي که بين ديوارها ايجاد کرده بودن لوله هاي ساختمان به هم چسبيده بود از همه جالبتر آن که لوله اي که بين ديوار حمام ما با مهتاب اينا ايجاد شده بود دورش رو با پشم شيشه بسته بودن نه با گچ و سيمان .
سريع نشستم زمين و آروم شروع کردم به کشيدن پشم شيشه ها از لاي لوله يکمي که کندم آروم با يه چشم داخل رو نگاه کرم چيزي ديده نمي شد چون اون ور ديوار که يه تيغه بيشتر نبود رو هم پشم شيشه کرده بودن بايد صبر مي کردم چون امکان داشت موقع درآوردن متوجه بشن و اين فرصت طلائي رو از دست بدم. خلاصه با هزار مکافات صبر کردم تا حمام اون تمام بشه بعد که مطمئن شدم يه پيچ گوشتي آوردم و آرام آرام شروع کردم به کشيدن
پشم شيشه اون ور ديوار. بالاخره موفق شدم يواشکي نگاه کردم چيز خاصي ديده نمي شد البته معلوم بود که سوراخ باز شده اما چون چراغ روشن نبود و تاريکي چيزي معلوم نبود.
منتظر شدم حتم داشتم که بايد اون يکي امروز که جمعه است به حمام بره اما کي. تا عصر اين پا و اون پا کردم مثل مرغ سرکنده مي رفتم توي حال و دوباره برمي گشتم توي اتاقم و يه سر به حمام مي زدم ببينم صداي مياد يا نه. خلاصه جون به لب شدم تا نزديک ساعت نه شب واي صداي دل نشين دوش آب حمام من رو به پاي سوراخ کشاند چراغ حمام خودمون رو خاموش کردم و روي زانو ايستادم و از سوراخ داخل رو نگاه کردم .
 
واي دو تا پاي بلور سفيد که از روي اون آب سرازير بود رو ديدم يکمي بالاتر هنوز شرتش رو از پاش در نياورده بود يه شرت سياه به تن داشت و هي با خيس شدن آب بيشتر به اون مي چسبيد و مي تونستم چاک کونش رو بيشتر ببينم هرچي سعي کردم بيشتر بالا رو نگاه کنم تا ببينم کدومشون هست مهتاب يا سارا اما بيشتر از ناف يا حداقل يکمي که خم مي شد نوک پستوناش رو مي ديدم .
 
همينجور که داشتم نگاه مي کردم داشتم با کيرم ور مي رفتم نمي دونم چند بار آبم اومد چون اصلاً چشم از توي سوراخ بر نمي داشتم. خلاصه توي همين نگاه کردن بودم و او زير دوش داخل وان حمام ايستاده بود و خودش رو مي شست غافل از اينکه يک چشم حريص داره ديد مي زنه که يکدفعه از بغل شرتش گرفت و با کشيدن به سمت پائين کاملا خم شد اما چيزي معلوم نشد فقط چند لحظه موهاي سرش رو ديدم که دوباره برگشت بالا نتونستم متوجه
بشم که مهتاب بود يا سارا اما واي چي داشتم مي ديدم يه کس توپل که توي کلي مو پيچيده بود واي خدا داشتم خودم رو پشت ديوار مي کشتم وقتي که با دستش موهاي کسش رو زير دوش آب ، آب مي کشيد و مي مالوند .
 
بعد يه دستي هم از پشت به چاک کونش کشيد و برگشت يه کمي خودش رو به سمت راست خم کرد تا کپل کونش زير دوش قرار بگيره و با دستش شروع کرد به آب کشي. بعد يه چند لحظه ساکت ماند ديدم ليف از بالا شروع شد و کم کم به اطراف ناف و ران بعد موهاي کس و لاي پاهاش رو باليف مي کشيد لاي کونش رو هم يکي دوبار با ليف قشنگ کشيد وقتي اون کس و کون سفيد تپلي رو آغشته به کف صابون ديدم دوباره يه تف به کف دستم زدم و تند و تند شروع کردم به ماليدن کيرم دست آخر که تمام شد يکمي آنطرف رفت وقتي برگشت ديدم يه خود تراش توي دستش بود داشتم ديوانه مي شدم تا حالا کلي فيلم سوپر ديده بودم کلي هم کس کرده بودم اما انصافاً اعتراف مي کنم که با ديدن اين صحنه ها اينقدر حال نکرده بودم .
 
يه پاش رو از توي وان بيرون کشيد و لبه وان گذاشت و بعد پاهاش رو از هم باز کرد حالا مي تونستم از زير موهاي کسش لبهاي بهم چسبيده کسش رو ببينم آرام با دست چپ پوست بالاي موهاي بلندش رو گرفت و شروع کرد به آن کادر کردن اطراف کسش واي معلوم بود که از موهاي کسش خيلي خوشش مياد چون کلي زحمت کشيد تا بالا و لاي پاهاش رو تميز و رديف کنه من ديگه کمرم درد گرفته بود از بس که آبم اومده بود آخرش هم خودش رو زير دوش شست و از حمام خارج شد.
 
درست بود که نفهميدم مهتاب بود يا سارا اما خيلي خوش گذشت. اون روز گذشت تا يه چند روز بعد که من همش فکرم يا گوشم به صداي حمام بود دوباره صدا شنيدم مثل يه خرگوش دويدم توي حمام و دوباره نگاه کردم واي مثل اينکه اون يکي بود چون يکمي از نظر هيکلي فرق مي کرد. شورت سفيد به تن داشت و هي ورجه ورجه مي کرد که يهو کشيد پائين درست فکر کرده بودم اين همون اولي نبود چون اصلاً مو نداشت و کاملاً تراشيده شده بود هرچند يکمي مو سبز شده بود اما معلوم بود که دوست نداره موي زائيد داشته باشه کاملاً مشخص بود که کمي از اون يکي بيشتر بايد حشري باشه البته من بعداً اين دوتا رو تشخيص دادم اما الان واسه هيجان داستان نمي گم تا شما خودتان متوجه شويد چون هربار که دستش به لاي پاهاش مي برد بيشتر با کسش ور مي رفت جوري که معلوم بود که با اين کارش لذت مي بره مخصوصاً لاي لبهاي کسش رو با انگشتش باز کرد و سعي مي کرد که با شستن توي اون يه حالي هم بکنه. البته اون روز نه اما روزهاي بعدي که من اون رو توي حمام ديد مي زدم توي وان دراز کشيد هرچند که نمي تونستم چيزي ببينم اما از صداهاي جيغ آروم و نفس زدنش معلوم بود توي وان داره خودش رو ارضاء مي کنه.
 
از اون روز به بعد مي تونستم چهره هرکدوم رو توي خواب و بيداري تجسم کنم .
تا اينکه يک روز پنج شنبه عصر از سر کلاس به خونه مي آمدم که واسه خريد داروهاي مادرم وارد داروخانه شدم توي اون شلوغي مهتاب رو که جلوي پيشخوان وسايل آرايشي ايستاده بود شناختم سريع نسخه رو به گيشه دادم و خودم رو از پشت به اون نزديک کردم ديدم چهار بسته موبر پريزن خريد .واي پس خودش بود تمام اين مدت که من داشتم از اون سوراخ ديد مي زدم تمام اون صحنه ها واي که بي اختيار کيرم شق شده بود و اصلاً چيزي متوجه نبودم يعني اون دختر اينقدر حشري هست اما اصلا به ظاهر نمياره آره چنان سيخ کرده بودم که سريع دستم رو جيبم بردم تا سر کيرم رو بکشم پائين تا از روي شلوار که پف کرده بود آبرو ريزي نشه وقتي پاي صندوق رفتم نمي دونم چه جوري به دختر صندوقدار نگاه کردم که اخم کرد سريع به خونه برگشتم و مي دونستم که بايد بره حمام منتظر ماندم يادم هست اون شب شام هم نخوردم و از توي اتاقم بيرون نرفتم و منتظر بودم کف
کف بودم. هي صحنه هاي حمام کردن مهتاب و ور رفتن با کسش جلوي چشام مي آمد. خلاصه شب ساعت دوازده گذشته بود که صداي آشناي دوش آب رو شنيدم سريع پريدم توي حمام و از سوراخ نگاه کردم. با تعجب سارا رو ديدم چون ديگه الان شناخته بودم کدوم به کدومه بعد يکمي آب کشي و ور رفتن با موهاي کسش شير آب رو بست و پاي چپش رو روي لبه وان گذاشت نمي ديدم داره چکار مي کنه اما بعد چند لحظه مايع سفيد رنگ کرم شکلي رو ماليد روي موهاي کسش و آروم شروع به پخش کردنش به همه جا شد. آهان پس مهتاب اين بود نه اونيکي من فکر کردم آره اما انصافا ً چرا داره موهاي کسش رو تميز مي کنه اون که خيلي دوست داشت که تزئينش بکنه خلاصه برگشت و يکمي خم شد تا چاک کپل کونش از هم باز بشن و از همون موبر به اطراف سوراخ کونش و بعد روي کپل و کم کم به ران و تا ساق پاهاش خلاصه همه چهار بسته رو باز کرد و از کمر به پائين ماليد. يه بيست دقيقه بعد دوش رو باز کرد و شروع به شستن خودش شد با شستن هرچه بيشتر با دستش موهارو مي کند
هرچي بيشتر مي شست خدا ي من تپلي کسش بيشتر معلوم مي شد وقتي تمام شد و پا جفت جلوي سوراخ ايستاده بود بقدري ورم کسش تپل بود که از لاي پاهاش بيرون زده بود. نمي دونم
اگه ديوار نبود مي تونستم خودم رو کنترل کنم و بهش حمله نکنم چون وقتي که برگشت و پاهاش رو از هم باز کرد از جلو دستش رو تو برد و از لاي پاهاش سعي مي کرد با خودتراش باقي مانده موهاي ريز اطراف کونش رو هم ترو تميز بکنه توي همين وضعيت بود که کاملاً سوراخ کون معلوم بود واي معلوم بود که چقدر تنگه حتي انگشت کوچيکه من هم مي تونست اون رو به درد بياره چه برسه اين کير کلفت .
 
اون شب گذشت و من تا نزديک صبح توي رختخواب چند بار به يادش خالي شدم. صبح توي آشپزخانه داشتم صبحانه ميل مي کردم که صداي سلام و احوال پرسي يه مرد توي راهرو پشت در آپارتمان با همسايه رو شنيدم با شنيدن صداي سار و مهتاب مثل فنر بلند شدم حتي مادرم تعجب کرد با پروئي از چشمي در آپارتمان نگاه کردم ديدم يه پسر جوان جلوي در آپارتمان مهتاب اينا ايستاده و اونطرف سارا که مانتو به تن داشت و معلوم نبود داره
از بيرون مياد يا داره مي ره اما لاي در مهتاب با يه رکابي و يه دامن تنگ که بالاي زانوهاش است ايستاده از صحبتهاش فهميدم که بله اون آقا پسر بايد نامزد مهتاب باشه و امروز که جمعه است امده و سارا هم از خود گذشتگي مي کنه و خونه رو واسه اونها داره خالي مي کنه
 
با ناراحتي برگشتم اصلا فکر نمي کردم که مهتاب نامزد داشته باشه راستش خيلي دلم مي خواست باهاش دوست بشم اما نه به خاطر اينکه باهاش سکس داشته باشم بلکه نظرم اين بود که به مادرم بگم که ....... خلاصه بگذريم دمق رفتم توي اتاق دراز کشيدم. بعد واسه اينکه از سرم به پره رفتم بيرون پيش رفقا
 
بعد ناهار خوابيدم نمي دونم چند ساعت ولي وقتي از خواب بلند شدم ديدم داره هوا تاريک مي شه صداي آب شنيدم فکر کردم که مامان هستش توي آشپزخانه داره ظرف مي شوره
اما وقتي از اتاق بيرون آمدم ديدم هيچکي توي خونه نيست سريع دوزاريم افتاد که حمام؟
 
رفتم توي حمام اولش که پاهاي پراز موي پشمالو رو ديدم گفتم آره آقا پسره کارش رو کرده حالا خم داره صفا مي کنه کير نيم شق شده اش که اطراف اون رو معلوم بود با تيغ حسابي تراشيده توي دستش بود و داشت باهاش ور مي رفت مي خواستم برم که يهو صداي بهم خوردن آب توي وان و بعدش صداي مهتاب رو شنيدم که گفت بسه بابا هي بهاش ور نرو واي!
چي داشتم مي ديدم اونا دوتايي رفته بودن توي حمام وقتي سر زانوي سفيد مهتاب رو از بالاي لبه وان ديدم مطمئاً شدم. اون پسره گفت مهتاب اينجوري نمي شه توي وان دوتاي جا نمي شيم بلند شو واستا سرپائي .
 
صدائي نيامد ولي با تکاني که به پاهاش مي داد معلوم بود داره براش ناز مي کنه. که پسره خم شد و با دستش دست مهتاب رو از توي وان بلند کرد و بطرفش کشيد با بيرون آمدن مهتاب مي تونستم قسمتهاي از بدنش رو ببينم وقتي کاملا ً ايستاد سريع اون رو به ديوار تکه داد طوري که کپل کونش به سمت همون پسره شد حالا کير اون شق شق شده بود يکمي با ليف شروع کرد به ماليدن پشتش تا آمد به سمت کون و کپل مهتاب دستش رو آروم برد لاي پاهاش معلوم بود داره فشار مي ده چون صداي مهتاب درآمد و يهو يه جيغ کوچولو کشيد و گفت آخ نه بهرام فشار نده .
بعد آقا بهرام ليف رو کنار گذاشت و آهسته کير شق شده اش رو نزديک کون مهتاب کرد وقتي داشت لاي پاهاش مي گذاشت مي تونستم به وضوح ببينم که مهتاب پاهاش رو به هم نزديک کرد و سفت خودش رو گرفت اما مثل ينکه آقا بهرام يه فکراي ديگه کرده بود جون با عکس العمل شديدي که مهتاب نشان داد و زود برگشت و گفت واي بهرام تو به من قول دادي نه اون که معلوم بود داره مهتاب رو مالش مي ده سعي مي کرد آرومش بکنه.
خلاصه کلي باهم کل کل کردن معلوم بود با اصراري که بهرام داره مي خواد اون رو از کون بکنه چون به مهتاب قول داده بود که تا عروسي با جلو کاري نداشته باشه اينهارو از حرفهاي که با هم مي زدن متوجه شدم خلاصه با کلي مخ کاري پسره تونست مخ مهتاب رو بزنه و بلندش کرد واز توي وان بيرون آمدن دستهاي مهتاب رو روي لبه وان گذاشت و و کون اون رو داد بالا همينجوري داشت واسش قصه مي گفت که اصلاً درد نداره تو خودت رو شل کن من کف صابون مي زنم ليز مي شه و ....
بعد کلي با سوراخ مهتاب ور رفت و دست آخر سر کير مبارک رو گذاشت لبه سوراخ کون مهتاب بيچاره و يکمي که فشار داد جيغ مهتاب بلند شد واي بهرام يواش بسه داره درد مي کنه .
بهرام : نه هنوز که تو نرفته بخدا تو بي خودي مي ترسي چيزي نيست که بيشتر فشار داد با هربار تو رفتن جيغ مهتاب هم بيشتر مي شد.
مهتاب : آي داره مي سوزه واي بهرام بکش بيرون بسه واي مامان جونم اما بهرام دست بردار نبود و هي اون رو از کمر گرفته بود و فشار مي داد يکي دوبار بيرون کشد و دوبار تو برد و جيغ و فرياد مهتاب بلند شد وقتي از توي کون مهتاب بيرون کشيد و کنار رفت ديدم نامرد چنان کرده که اون کون تنگ گشاد شده
بود و کمي هم کنارش خوني شده بود مهتاب از درد همينجور روي زمين چمباتمه زد و حالا مي تونستم تا موهاي سرش رو ببينم کنار وان سرش رو گذاشت انگاري داشت گريه مي کرد اما بهرام بلندش کرد و کمي به حال آورد و شروع کردن به شستن هم ديگه گاهي وقتم باهم شوخي مي کردن يکي دو بار هم مهتاب با کير بهرام ور رفت و واسش مي ناليد اما بهرام خالي نشد. حمام تمام شد و رفتن.
آره حمام اونها تموم شد اما من بقدري پکر بودم چون دختري که دوست داشتم رو جلوي چشام اون پسره يلا قبا کرد و من فقط تونستم از سوراخ ديد بزنم. زدم بيرون تا يکمي حالم جابياد توي ذهنم همش صحنه هاي کردن مهتاب مثل يه فيلم ظاهر مي شد هر دختري رو توي خيابون مي ديدم چهره مهتاب بنظر مي آمد وضعم خيلي خراب بود يهو ديدم توي خيابون جمهوري هستم معمولاً اونجا زياد مي رفتم واسه خريد لوازم يه دوري زدم که دوربين هاي کوچيک الکترونيکي رو که ديدم يه جرقه به ذهنم امد. آره واسه اينکه بتونم مهتاب و سارا رو توي حمام کامل ببينم اين بهترين راه بود يکي خريدم و به خونه برگشتم و بعد نصب سيم کشي کردم و منتظر ماندم تا به موقع آزمايش کنم .
اولين بار که با دوربين شروع به ضبط و نگاه کردن کردم نوبت سارا بود اما انصافاً که عجب کون و کپلي داشت حتي يادم مياد وقتي داشتم واسه چندمين بار فيلمش رو توي کامپيوتر مي ديدم بدون اينکه کيرم رو بمالم آبش درآمد. چند بار هم مهتاب رو کامل توي حمام ديدم و فيلمش رو ضبط کردم. توي بد کفي بودم و توي دلم قسم خورده بودم هرجوري شده مهتاب رو حتي به زور بکنمش تا جاي که مي خواستم با فيلم هاش ازش اخاذي کنم اما راستش ترسيدم

No comments: